بیوگرافی شهید:
ناریخ تولد:1336
تاریخ شهادت:13 مهر 1360
وصیت نامه شهید:
خاطره شهید:
13 روز از مهرماه سال 1360گذشته است که نیمه شب، درب خانه ی حاج مهدی را می زنند و خبر می دهند که پسرش «میرزاعلی» در جبهه ی فیاضیه آبادان، آسمانی شده است. میرزاعلی کارمند شرکت کشت و صنعت کارون، چند ماهی می شد که دل از همسر و پسر 9 ماهه اش بریده و راهی شده بود برای عملیات شکست حصرآبادان.
خبر شهادت میرزاعلی، از نیمه شب تا طلوع آفتاب در شهر می پیچد. حاج مهدی، خیلی استوارتر از این است که بشکند، چون خودش شاخ شمشادش را از زیر قرآن رد کرده است و انقلابی تر از آن است که بخواهد گِلِه ای داشته باشد، چون هنوز تصویر امام خمینی بر دیوار دلش لبخند می زند.
تنها دغدغه ی حاج مهدی ، فرزند شیرخوار میرزاعلی است که از حالا باید طعم تلخ یتیمی را بچشد ، اما باز هم دستان شُکرش رو به آسمان می گستراند که «الهی تقبل منا هذا القلیل». حاج مهدی با دست های خودش ، پیکر جگرگوشه اش را می دهد دست خاک و در اولین ردیف قطعه 2 شهیدآباد دزفول برایش خانه می سازند.
تا پیکر شاخ شمشادِ حاج مهدی را بیاورند دزفول چند روزی طول می کشد. دل کندن ساده نیست. حاج مهدی برای آخرین بار به زیارت پسر می رود. اول دستهایش را رو به آسمان می گیرد و زمزمه می کند: «الهی رضا برضائک! صبرا لقضائک! تسلیما لامرک! الحمد لله رب العالمین!»
کفن باز می شود. حیرت سراسر غسالخانه را فرا می گیرد. بعد از سه روز از شهادت، هنوز چشم های صفرعلی باز است. انگار این رشته ی محبت بین پدر و پسر گسستنی نیست. چشمان پسر دنبال پدر می گردد. نگاه حاج مهدی به نگاه صفرعلی که گره می خورد، اشک هایش می لرزد، اما زانوهایش نه! دست هایش می لرزد، اما دلش نه! چشم های باز صفرعلی همچنان خیره دارد نگاهش می کند. حاج مهدی شروع می کند با پسر حرف زدن که ناگهان می بیند از گوشه ی چشم های پسر اشک جاری می شود. پدر صبوری را به نهایت می رساند جلوتر می رود و اشک های پسر را پاک می کند و چشم های بازش را می بندد. صفرعلی چقدر آرام است و حاج مهدی نیز. صلی الله علیک یا اباعبدالله.
عکس های شهید:


