نام : شهید مهدی سخائی
نام پدر : عبده
تاریخ تولد : 44
تاریخ شهادت : 1363.12.21
سن : 19
شهادت : عملیات بدر
محل عملیات : جزیره مجنون
وظیفه فردی : بسیجی
محل دفن : شهید آباد دزفول قسمت شهدا
قولی که مهدی به مادرش داد
روایتی از شهید مهدی سخایی
برای شرکت در عملیات بدر بار و بندیلش را بسته است. کوله بر دوش تمام قد رو بروی مادر می ایستد و چشم در چشم او نگاه می کند. قصه ی همان خداحافظی های آخر و حلالیت طلبیدن هایی که هم پسرها علم به بر نگشتن خود دارند و هم مادرها یک چیزهایی به دلشان برات می شود.
مادر این بار هم سد راهش نمی شود. فقط می گوید: « جان مادر! برادرت محمود توی منطقه است. تو بمان تا محمود برگردد، بعد برو! اینطوری خیال من کمی آسوده تر است. دوتایتان نباشید، پس دل من چه می شود این وسط! نگرانی ام را پشت پای کدامتان بریزم؟! »
چهره ی مهدی با آن قد و قامت بلند و لاغرش ، یک لبخند می شود، از آن لبخندها که اول دل مادر را می برد و بعد نرم می کند و بعد رضایت را از دلش به زبانش جاری می کند: «مادر! این بار رضایت به رفتنم بده! من بروم! قول می دهم بار بعد محمود به تنهایی جبهه برود!»
شوق و شور رفتن از نگاه مهدی می بارد. قدرت خواندن زبان چشم ها را مادر ها خوب بلدند. مادر می داند که دل مهدی با رفتن است. رضایت بدهد، مهدی اش می رود و رضایت ندهد هم ، مهدی آنقدر دور مادر می گردد تا رضایت بگیرد.
از طرفی این قول مهدی هم معامله ی خوبی است. این بار که برود، دیگر نمی رود و محمود فقط راهی خط خواهد شد.
مادر همه تصاویر را کنار هم می چیند. نگاه پر از التماس مهدی را. قولی را که داده است. تکلیفی را که امام بر عهده ی او گذاشته است. همه و همه را کنار هم می گذارد و با اینکه دل بریدن کار ساده ای نیست، رضایت می دهد به رفتن مهدی.
و مهدی مادر را بوسه باران می کند و راهی می شود.
بدریون در بدر حماسه می آفرینند و مهدی هم یکی از حماسه آفرینان بدر می شود و همان وعده ی وصالی که از خدایش گرفته است، عملی شده و نامش برای همیشه در بدر جاودانه می شود.
حالا این محمود است که هم بار سنگین خبر شهادت برادر را باید برای مادر ببرد و هم کوله ی به جا مانده از مهدی را. محمود تازه دارد معنای روضه هایی را که تا کنون گریسته است ادراک می کند.
معنی «اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی» را و چه خوب است که این روضه ها را مادر هم زیسته است و گریسته است. اصلاً اگر این روضه ها نبود، اگر عاشورا نبود، اگر روایت عباس و اکبر و قاسم نبود، قصه ، قصه ی دیگری می شد.
آن کوله و نگاه خسته ی محمود و بغضی که آماده ی انفجار است، زبان را معاف می کند از گفتن. اصلاً برخی جملات گفتن لازم نداردو برخی خبرها را چشم هم می تواند بدهد. قبلاً هم گفته بودم که مادرها زبان نگاه را خوب بلدند. مادر از نگاه محمود همه چیز را می فهمد.
انگار که حرارتی در وجودش گُر گرفته است. تازه دارد معنای آن حرف های آخر و آن قول مهدی را ادراک می کند. صدای مهدی است که در گوش مادر پیچیده است:
« مادر! این بار رضایت به رفتنم بده! من بروم! قول می دهم بار بعد محمود به تنهایی جبهه برود!»
چه زیبا مهدی خبر شهادتش را لابلای این جمله پیچید و چه دیر مادر معنای آن را ادراک کرد.
مهدی روی شانه های شهر می رود سمت شهیدآباد . . . . .
بسم الله الرحمن الرحيم
مهدي سخائي
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
شهادت هديه اي است الهي براي كساني كه لايق باشند.
به نام او كه همه چيزم اوست به نام او كه زندگيم در جهت اوست و اويم و به نامش كه زندگيم به خاطر اوست و شدنم در جهت اوست و معشوق و معبودم اوست و در اينجاست كه شاعر مي گويد:
شجاعت سرآغاز پايندگي است نترسم ز مرگي كه خود زندگي است
و به نام خدايي كه براي رضاي او مخلصانه كار مي كنم و بنام خدايي كه ما را آفريد و به نام خدايي كه زمين و آسمان و ستارگان را آفريد و به نام خدايي كه معشوق اويم و به نام خدايي كه همه به سوي او رجوع خواهيم كرد.
پدر، مادر عزيزم اميدوارم كه بعد از رفتن من ناراحت نشويد زيرا كه ما جاي زياد دوري نرفته ايم ما از آن خدا بوده ايم و به سوي او نيز بازگشته ايم. زندگي مزرعه اي است براي آخرت هر چه اينجا كاشتيد در آنجا برداشت خواهيد كرد. سعي كنيد در اين دنيا كارهاي خوب انجام بدهيد و كارهاي زشتي كه اسلام از آن منع نموده خودداري كنيد هر گاه هم كار منكري خداي ناخواسته انجام داديد توبه كنيد زيرا خداوند تبارك و تعالي توبه پذير مي باشد.
خداوند آنقدر توبه پذير و مهربان است كه اگر گناهان انسان به اندازة كهكشانها باشد با توبة بنده همه گناهان او را مي آموزد و آنها را به حسنه تبديل مي كند و براي همين است كه شيطان نمي گذارد كه انسان توبه كند هر دم به انسان مي گويد كه تو جواني هنوز وقت باقي است و انسان را از توبه كردن منصرف مي كند، پدر و مادر عزيزم در برابر مشكلات صبور باشيد زيرا خداوند ما را با اين مشكلات آزمايش مي كند تا معلوم شود كه درجة ايمان چقدر است سعي كنيد كه مسائل عملي را كه ريشه بعضي از مسائل زندگي مي باشد ياد بگيريد. پدر و مادر برادران و خواهران دوستان و آشنايان و ملت عزيز سعي كنيد هر كاري را كه انجام مي دهد از روي اخلاص و براي خدا باشد از كينه توزي و انتقام جويي بپرهيزيد.
و با گذشت و فداكاري نفستان را زينت دهيد و در كارها مقاوم باشيد و خلاصه اينكه زندگيتان جوري باشد كه از زيانكاران نباشيد در مورد نماز كوشا باشيد و آن را سبك نشمارده و سعي كنيد به جماعت برگزار كرده و در نماز جمعه نيز شركت فعال داشته باشيد. در مورد امور مسلمين حاضر شويد و هميشه براي امام امت دعا كنيد. پدر و مادر عزيزم اميدوارم كه مرا ببخشيد و حلال كنيد. خواهرانم اميدوارم كه زندگي زينب گونه را پيشه خود سازيد. برادران و خواهرانم فرزندانتان را به طريق اسلام پرورش كنيد.
پدر و مادر ما بندة يك خداوند هستيم و قبل از پدر و پسر بودن بندة خداوند بزرگ و رحمن مي باشيم اميدوارم كه مرا به آن همه محبت كه شما براي من انجام داديد و من در عوض شما را ناراحت كرده ام مرا ببخشيد و حلال از خود كرده باشيد من بايد خواه ناخواه به ديار لقاالله بروم و چه گواراست كه در راه او مرگ من فرا برسد و هر نفسي مزه مرگ را خواهد چشيد. براي عده اي مرگ گلوبند زيبايي است بر الگوي دختران و براي عده اي مرگ خاري است در گلو كه هرگز پائين نمي رود.
حضرت علي(ع) مي فرمايند:
شهادت براي من از عسل شيرينتر است.
باز هم تكيه مي كنم كه نماز خود را بپاي داريد كه با اين دست خالي در روز قيامت جوابي نداريد بدهيد و سخني از حضرت علي(ع) كه مي فرمايد:
چرا براي مسافرت كردن مقداري وسائل و پول با خود مي بريد كه اين مسافرت شما خيلي اندك است ولي براي مسافرت آخرت كه مسافرتي است ابدي توشه نمي خواهند ببريد. پس برادران بكوشيد توشة آخرت را جمع آوري كنيد كه آنجا نه راه گريز است و نه راه فراز. در خاتمه پدر و مادرم اگر در نزدتان عزيز نبودم و وجودم جز رمج برايتان هديه اي نبود خوشحال باشيد كه رفتم. اگر در نزدتان عزيز و گرامي بودم بدانيد كه خدا سفارش فرموده كه از آنچه دوست داريد انفاق نكنيد مرا انفاق در راه خدا فرض كنيد.
برادرانم و خواهرانم من كوچكتر از آنم كه به شما چيزي ياد بدهم اما اين را از برادر كوچك خودتان قبول كنيد، زندگي چند صباحي بيش نيست نيامده ميگذرد آنچنان سريع كه آب رودخانه به دريا ميپيوندد چنان زندگي كنيد كه فرداها براي رفتنتان وحشتي نداشته باشي و اما مي خواهم بگويم داستان قيامت داستاني حقيقياست، اگر ميبيني سعي كنيد عمل كنيد فردا دفترچة اعمالتان را جلويتان باز مي كنند و شما چيزي نداري، جوابي نداري.
پدر و مادر، برادرانم، خواهرانم دوستانم، آشنايانم هميشه پشتيبان امام و انقلاب باشيد در نماز جماعت و جمعه شركت كنيد در دعاي كميل و توسل شركت كنيد. نماز را سبك نشماريد. و هميشه اما را دعا كنيد و شعار مرگ بر آمريكا از يادتان نرود زيرا تمام گرفتاريهايمان از زير سر آمريكاست.
در پايان از آشنايان معذرت مي خواهم اگر نتوانستم براي آنها وظيفه اي انجام دهم پوزش مي طلبم. خدايا خدايا تو را جان مهدي تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.





