شهید مسعود گرگ زاده
نام پدر رضل
سال تولد 1344
تاریخ شهادت1361.11.20
سن 17
عملیات والفجر مقدماتی
محل عملیات میشداغ
رسته عملیاتی بسیج محل دفن شهید آباد
1
یك روز در ماه مبارك رمضان «مسعود» به خانه آمد و از من(مادر مسعود) خواست كه برای يك مهمانی ۴۰ نفره كه قرار بود دوستانش را برای افطاری دعوت كند، تهيه كنم. من نيز قبول كردم. حدوداً ساعت ۱۱ شب بود كه «مسعود» به خانه برگشت و پس از دقايقی به آشپزخانه رفت و مقداری غذا با اشتها خورد.
از اين كار او تعجب كردم! مگر او غذا نخورده است! تا اينكه پس از شهادتش، يكی از دوستان بسيار نزديكش به نام «علی مهرزاد قلمبر» كه بعدها مفقودالاثر شد، برايم نقل كرد كه يك شب در ماه مبارك رمضان به اتفاق يكديگر افطاری برای برخی از خانوادههای نيازمند و مشتاق بردهاند. آنجا بود كه متوجه شدم «مسعود» در آن شب، مهمانی، نه برای دوستانش بلكه برای افراد فقير و مستمند روزهدار، ترتيب داده و حتی خودش نيز به آن غذاها لب نزده و ساعت ۱۱ برای افطارش به خانه برگشته است.
«مسعود» در ۱۵ سالگی در سانحه تصادفی به شدت آسيب ديد؛ به نحوی كه ضربه مغزی شده و ۱۵ روز به حالت كُما رفت و به علاوه پايش نيز از سه ناحيه دچار شكستگی شديد شد و ماهها پس از بهبود نسبی، با عصا حركت میكرد. در آن وضعيت به اين خاطر كه من (برادر مسعود) و برادر ديگرم در جبهه بوديم و او تنها فرزند پسر حاضر در خانه بود و ضمناً دكتر هم تا يك سال به او اجازه ورود به جبهه را نداده بود، به پايگاههای مقاومت بسيج سفارش كرده بودم كه در صورت مراجعه «مسعود» او را به منطقه اعزام نكنند.
از طرفی دايی ما «عبدالرضا امينزاده» نيز به تازگی در عمليات ظفرمند فتحالمبين به فيض شهادت نائل شده بود و به دليل تألمات روحی مادرم، حضور مسعود در جبهه چندان منطقی جلوه نمیكرد. با همه اين اوصاف مسعود بسيار اصرار داشت كه در جبهه باشد ولی با صحبتهای خانواده و به خصوص به خاطر مادر راضی شد كه رفتن خود را مدتی به تأخير بيندازند و نهايتاً با اكراه پذيرفت. تا اينكه حدود يك سال بعد يعنی
2
در سال ۶۱ طاقت نياورد و برای عمليات رمضان به جبهه اعزام شد و در گردان ذوالفقار تحت فرماندهی شهيد عالیقدر «حميد صالحنژاد» سازماندهی شد.
به خاطر وضعيت جسمی «مسعود» و اينكه هنوز دارو مصرف میكرد، خانواده چندان تمايلی به حضور او در در جبهه نداشتند؛ لذا به سفارش مادر به پادگان كرخه رفتم و بنا بر دوستی و رفاقت قبلیام با شهيد صالحنژاد از او خواستم به بهانهای «مسعود» را به شهر بازگرداند!
شهيد صالحنژاد موافقت خود را برای متقاعد كردن او اعلام كرد ولی اذعان كرد كه بهانهای برای قانع كردنش ندارد و بايد از روش خاصی برای كسب رضايتش استفاده كند. نظرش اين بود كه تلاش میكند با دادن تمرينات سخت بدنی به او بفهماند كه به دليل وضعيت جسمانی و عدم توانايی تمرينات رزمی بهتر است كه در اعزامهای آتی كه حال مساعدتری داشته باشد، به جبهه بيايد.
من با نظرش و در واقع نقشهاش موافقت كردم و چند روز بعد وقتی برای بررسی اوضاع و احوال «مسعود» دوباره به او مراجعه كردم با كمال تعجب «شهيد صالحنژاد» گفت «هر چقدر در تمرينات به او فشار وارد كرده و كارهايی را كه احتمال میدادم در توان او نباشد به او واگذار كردهام، او با علاقه انجام داده و اظهار گلايه هم نكرده است. مثلاً مسافت طولانی را به او نشان داده و از او خواستهام كه تمام مسير را بدود و خودم نيز با موتور سيكلت به دنبال او رفتهام ولی با وجود ناراحتی شديد استقامت كرده و تمام مسير را پيموده است. به همين دليل هيچ بهانهای برای تسويه حساب با ايشان پيدا نكردهام!»
يادآور میشود، شهيد «مسعود گرگزاده» در عمليات رمضان نرفت! اما چند ماه بعد در عمليات والفجر مقدماتی در تاريخ ۲۰ بهمنماه ۱۳۶۱ رفت! و پيش از رفتن نوشت «حرف آخرم را میزنم! اگر هنوز كسانی هستند كه به خود نيامدهاند، به خود آيند و در نمازخوانی و دعا تأخير ايجاد نكنند. از حالا به فكر فرو روند، چون زمانی كه در باتلاق گير كردی، آن وقت ديگر، پشيمانی سودی نخواهد داشت!
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه برادر شهيد مسعود گرگ زاده
اذا جاء نصرالله والفتح و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا. فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا
((وصيتنامه برادر گناه آلودتان مسعود گرگ زاده))
من مسعود گرگ زاده فرزند حاج رضا گرگ زاده ميخواهم پيامها و سفارشاتي را از خود بر جاي بگذارم. اميدوارم كه مفيد و قابل اجرا باشند.
بنام الله، آن خالق انسانها، و آن خالق نعمتهايي كه به ما داده است، آن نعمتهايي كه قدر بعضي از آنها را نمي دانستم، و موقعي ميفهميديم كه به مصيبتي گرفتار شده باشم. خداي را شكر ميگويم كه به من لطف و رحمت بسياري عطا كرد، و مرا از گمراهي نجات داد. اگر بخواهم حساب دنيوي خود را جلوي رويم نهم، مي بينيم كه اين خداي رحمان و رحيم هر موقعي كه مرتكب گناه شده ام، هميشه براي جبران اشتباهاتم، به من فرصت بعدي را داده است. خدايا اين حقيقت صدق مي كند كه اگر ميليونها سال عمر ميكردم و تمام آبهاي روي زمين براي من مركب و تمام درختهاي آن براي من كاغذ ميشدند نمي توانستم شكر تمام نعمتهاي تو را در آن جاي دهم.
اولين پيامم به مادرم است… مادر، اگر ميخواهيد گريه كنيد، سعي شود در تاريكي و خلوت صورت گيرد و در هنگام گريه، غير از نام خدا و پيامبران، هيچ كلمه اي بر زبان نياوريد، كه با گفتن نام امامان و پيامبران انشاءالله خداوند را خشنود ميكنيد…
و اما تو اي پدر… تو را به مولايت علي(ع) قسم مي دهم كه اگر دوست داري مرا، و خداي مرا، خشنود كني، در امر دعا خواني و نماز خواهران و برادرانم كوشا باشي. و همانند حضرت علي(ع) بچه هايت را در راه الله بزرگ كني. انشاءالله
… برادرانم، به شما سفارش ميكنم كه از تمام كسانيكه براي من كاري كرده و حقي بر گردن من داشته اند و من هيچ خدمتي و تلافي خيري براي آنها نداشته ام، طلب حلاليت و بخشش نمائيد…
… و شما خواهرانم…، در نماز خواندن اول وقتتان تأخيري ايجاد نشود و در به پاي داشتن دعاخواني و نماز شب جداً تلاشتان زياد باشد، و هم چنين ركن اساسي تان را كه حجاب است به نحو احسن و مورد رضاي خداي متعال انجام دهيد.
اي دوستان و برادران همدين و اسلاميم، دوست دارم تمام گناهاني را كه با چشم خودتان از من ديده ايد يا باعث زحمت و زنجي برايتان شده ام از ياد ببريد، و از خداي متعال درخواست عفو و بخشش از گناهانم را بكنيد. در دعاي كميل و توسل حتماً شركت كنيد، و مرا از دعاي خير فراموش نكنيد. بدانيد، كه در دعا با خدا حرف ميزنيد و حرف زدن با او، و اعتراف به گناه نزد او چه كيفي دارد. يادتان باشد مرا در بين شهداء به خاك بسپاريد تا اگر شده براي شهيدي كه پهلوي من است فاتحه اي برايم خوانده شود. اگر شهيد شدم برايم خوشحال باشيد، و اگر مردم برايم ماتم زده باشيد و لباس سياه بپوشيد كه برايتان درس عبرتي باشد كه مانند من نشويد. اي مردم به يتيمان بيشتر كمك كنيد، به خانواده هاي شهدا بيشتر برويدو رابطه هايتان را با آنان بيشتر برقرار كنيد. در به پاي داشتن روضه خواني و نماز سهيم و شريك باشيد، خدا را در همه اعمالتان حاضر و ناظر بدانيد و فقط براي او كار كنيد. معاد را از ياد نبريد تا از گناه محفوظ بمانيد براي رضاي خداوند قوانين اسلام را مو به مو در عمل، به نحو احسن اجرا كنيد. بدانيد كه دنيا مزرعه آخرت است محل گذر است نيامده مي گذرد، دنيا هنگامة خوبتر مردن است، امروز روز ماندن نيست، پس بيا تا توشه ها را جمع كنيم و با خلوص نيت از خدا طلب مغفرت كنيم.
برادران، قرآن بخوانيد و به آن عمل كنيد، تا شايد انشاءالله از آزمايشات خداوندي سالم بدر رويد. حرف آخرم را ميزنم، اگر هنوز كساني است كه به خود نيامده اند، به خود آيند، و در نماز خواني و دعا تاخير ايجاد نكنند. و از حالا به فكر فرو روند، چون زماني كه در باتلاق گير كردي، آنوقت ديگر، پشيماني سودي نخواهد داشت. و نيز اي مردم به فرمان رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني مواظب مفسدان و كافران بيشتر باشيد.
درود و سلام گرم به رهبر عزيز، امام امت، مرد حق و حقيقت، خميني بت شكن و با آرزوي طول عمرش تا انقلاب مهدي(عج)
والسلام
20/9/61 مسعود گرگ زاده






