نام و نام خانوادگی شهید:
شهید مختار ره گویی
محل تولد:
دزفول
محل شهادت:
منطقه دارخوین
تاریخ تولد:
1341
تاریخ شهادت:
10/2/1361
عملیات منجر به شهادت:
عملیات بیت المقدس
وصیت نامه:
« آدمي مزة مرگ را خواهد چشيد ،خواه در خواب و يا در بيداري و اما چه خوب است كه آدمي مرگ را در ميدان جنگ (جهاد في سبيل الله) بچشد ،كه مرگ در راه خدا از عسل هم شيرين تر است و شهادت يك انتخاب است نه يك باختن
و من اين راه را با كمال تفكر و تعمق و ميل شخصي، بدون هيچ گونه جبر خارجي انتخاب كرده ام و تنهاهدف من از شركت جستن در اين عمليات فقط رضاي خدا و از بين بردن موانعي است كه در راه پيشرفت اسلام و مسلمين است و همچنين آماده كردن زمينه اي براي ظهور مهدي موعود(عج):
و از كشته شدن در راه خدا هيچ باكي ندارم چون كه مرگ هرگز براي يك فرد مؤمن يك چيز نفرت آور باشد (مرگ اگر مرد است گو نزد من آي تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ)
و هرگز از اينكه از اين دنياي فاني و بي ارزش به سوي جهان ابدي ديگري هجرت مي كنم، هيچ ناراحت نيستم؛ چرا كه اين افتخاري است براي من بي ارزش كه در ركاب رهروان راه پاك حسين چند قدمي بردارم و چه غرور انگيز است جنگ با دشمنان دين و انسانيت همگام با پاسداران جان بر كف سپاه و بسيج و كميته ها و چه شور انگيز است فريادهاي پر خروششان كه از حلقوم هاي خون آلود اين جوانان حزب الهي بيرون مي آيد.
«اللهم اجعلني من جندك فان جندك هم الغالبون و اجعلني من حزبك فان حزبك هم المفلحون و اجعلني من اوليائك فان اوليائك لاخوف عليهم و هم لا يحزنون»
برادران ارتشي ،سپاهي اين دعاي خيررا هر زمان و هر مكان درهر حال به ياد آوريد كه اين دعا خيلي به موفقيت شما رزمندگان منطبق مي شود.
برادران ،دوستان وصيت من به شما اين است كه اولاً مرا با لباس رزم و پوتين به پا به خاك بسپاريد. دوم اينكه وصيت حضرت علي (ع) را به خاطر بسپاريد كه ميفرمايد: « اوصيكم به تقوالله و نظم به امركم»
برادران نظم را از ياد نبريد كه نظم همراه تقوا خوشبختي براي شما بهمراه مي آورد.
توصية حقير به دوستان همرزمم اين است كه برادران نماز شب و دعاهاي (كميل،توسل،فرج،و..)را از ياد نبريد و هميشه سعي كنيد اين نمازها و دعاها را بپا داريد كه ماية سلامت روح و تزكية نفس وباعث مي شود كه هم در اين جهان و هم در آن جهان شما را از آتش دوزخ به دور نگهدارند.
برادران مخصوصاً دعاي كميل و دعاي توسل را بخوانید، چون كه با انجام اين اعمال هيچگاه كبر و غرور و حب مال دنيا و ديگر هواهاي نفسانس در روح شما رخنه نخواهد كرد. چرا كه انسان با ديدن اينكه علي(ع)چگونه خود را در برابر خدا عاجز مي داند (علي كه در تمام مدت عمر گرانبهايش حتي لحظه اي از ياد خدا غافل نبود و تمام اعمالش في سبيل الله بود و بر تمام ما آشكارا است كه اولين شخصي است كه وارد بهشت ابدي مي گردد) ، باز در برابر خدا طلب استغفار مي كند. چرا؟ براي اينكه علي(ع) مي داندكه شيطان در همه جا به دنبال انسان است تا او را فريب دهد؛ پس علي از برنامة دعا غافل نمي شود و اوست كه با اين سلاح به جنگ پليدي ها مي شتابد. (دعا سلاح مؤمن است)
برادران اين گفتة امام خمینی مرتب در گوش شما باشد «پاسدارها بايد با نظم باشند»
چرا كه شما به عنوان يك پاسدار الگوئي براي ديگر جوانان اين امت هستيد. پس برادران نظم را در همة جهات پياده كنيد.
روح خود را از اول تزكيه كنيد، بعد در تمام كارهاي نيك سعي كنيد از ديگربرادرانتان سبقت بگيريدچرا كه اين سبقت باعث تكامل هر چه بيشتر شما مي گردد.
ورزش را فراموش نكنيد؛ چرا كه يك پاسدار مؤمن بايد در جهت معنوي (روحي) و در جهت مادی ( جسمي ) ، همگام با هم رشدو ترقي كند.
از پر خوري و پر خوابي پرهيز كنيد و كلية صفات رزيله را در خود بكُشید و صفات الهي را در خود رشد و تعالي دهيد.
برادران خيلي حرفها براي شما داشتم ولي ديگر وقت ندارم و در همين جا براي تمام شما آرزوي خير و بركت از جانب پروردگار عالمين را براي شما خواهانم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
۲۷/۱۲/۶۰
مختار ره گويي
تنها وصيت من براي خانواده ام اين است كه اصلاً ناراحت نباشيد
بلكه خوشحال نيز باشيد چرا كه اين افتخار (عمليات فتح المبين) فقط به اولياء خاص الله تعلق مي گيردومن بي ارزش نيز شايد به خاطر اين كه خدا دلش براي من به رحم آمده اجازه و رخصت شركت جستن در اين عمليات را يافتم (حميد برادرم را خيلي دوست دارم نام او را به جاي نام من در ستاد بسيج بگذاريد و از برادران مسئول ستاد تقاضاي عاجزانه دارم تا اينكه او را پس طي دورة آموزش جهت ادامة راه مختار ره گويي به جبهه اقدام فرمائيد.
انشاء الله
خاطره:
توی آن جهنمِ گرما
وضع مالی مان بد نبود، اما او از کودکی می رفت و کار می کرد. هر کاری که می شد از آن چند لقمه حلال درآورد. شاگردی، کارگری ، پیازچینی و
گاهی توی تابستان های داغ می رفت خشت مالی. می گفتم: «مختار! یعنی وضعمون اونقده خرابه که تو بری خشت مالی توی این جهنمِ گرما؟!
پاسخ می داد: «می خوام بدنم رو به کار و سختی عادت بدم! من با کسی که می ره توی کوره کار می کنه چه فرقی دارم؟ منم باید مثل اونا سختی بکشم! دوست دارم حال و روز اونا رو بتونم بفهمم
تو حاضری به این اتفاق؟
توی بستان از ناحیه شکم مجروح شده بود و اعزامش کرده بودند اصفهان. آنجا روی شکمش عمل جراحی انجام دادند. هنوز شکم بند می بست که صدای مارش اعزام برای فتح المبین بلند شد
دیدم دارد بار و بندیلش را می بندد. سر راهش را گرفتم و گفتم: کجا؟! مگه خوب شدی تو؟ هنوز شکم بند داری می بندی! هنوز زخمت خوب نشده
گفت: «وظیفه دینی و شرعی منه! وظیفه انسانی منه! من نَرَم ، کی بره؟ من نَرم! اون نره! بیان این کافرا مثل بستان به ناموس مردم تجاوز کنن؟! تو حاضری به این اتفاق؟ »
طوری حرف زد که جای هیچ جوابی برایم نگذاشت. کوله اش را انداخت روی شانه اش و رفت






