سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید غلامحسین پرچه خوار زاده

نام : غلامحسین پرچه خواری

تاریخ تولد : 1337

تاریخ شهادت : 30-11-1364

عملیات : والفجر 8 محل شهادت : اروند رود



کوره چینی



 



از زمانی که تابستان‌ها در کوره پزخانه‌های اطراف دزفول
کار می‌کردم،  غلامحسین را می‌شناختم. غلامحسین ته تغاری مادر پیرش بود. او
در طول سال‌های تحصیلی، همزمان برای گذران زندگی  والدین پیر و از افتاده خود
کار می‌کرد. کار در کوره آجر پزی کاری سخت و طاقت فرسا ، خصوصاً در هوای گرم
و شرجی تابستان های دزفول که بسیار سخت بود
.



در کوره آجر پزی ، کار او «کوره چینی» بود. کار کوره
چینان این بود که تمام خشت‌هایی را که قرار بود پخته و آجر شوند را به داخل کوره
منتقل کرده و در کوره می‌چیدند، این بخش از کار، بسیار سخت و طاقت فرسا بود
.



یک نفر که معمولاً سن بالایی داشت، دم ورودی کوره می
ایستاد. خشت ها را دوتا دوتا از « جالُق » یا همان خورجین الاغ ها بیرون آورده و
به دست جفت گیرها می داد. جفت گیرها که معمولاً چند جوان پر توان  بودند، خشت
ها را به دست کوره چین ها که واردترین افراد در کار کوره بودند، می‌رساندند و کوره
چین‌ها با تخصصی که داشتند، خشت‌ها را در کوره به گونه‌ای می‌چیدند که آتش از میان
آنها عبور کرده و پخته شوند. در کار کوره چینی از صبح تا عصر هیچ گونه استراحتی در
کار نبود و افراد به صورت انفرادی  ناهار می‌خوردند و در حین نهار خوردن، یکی
از افراد علاوه برکار خود، کار کسی که ناهار می‌خورد را هم انجام می داد
.



خشت‌هایی که به کوره برده می شد، همه مربوط به ماه‌های
قبل و یا سال‌های قبل بودند و لذا خشک و خشن و زبر بودند. به این علت دست‌های کوره
چینان غالبا پر از زخم و تاول بود و البته پینه بسته بود
.



دست
جفت گیرها هم به دلیل اینکه خشت ها را برای همدیگر پرتاب می کردند، زخمی تر و پر
پینه تر از بقیه بود. اگر این همه از کار کوره چینان گفتم، برای این بود که بگویم
کار غلامحسین چقدر سخت بود. کار غلامحسین در کوره‌ها «کوره چینی» و جفت گیری بود.
کاری طاقت فرسا که غلامحسین را برای انجام کارهای سخت در زندگی و جبهه جنگ و
مبارزه با مشکلات زندگی آماده و مهیا کرده بود

بسم الله الرحمن الرحيم

وصيتنامه برادر شهيد پرچه خوار زاده

كل نفس ذائقه الموت، هر نفسي كه مرگ را خواهد چشيد.

بنام خداوند سبحان كه هستي در يد قدرت اوست و بنام آنكه مرا آفريده تا بنده او باشم و بنام آنكه مرا توان رزميدن داد تا در راهش جهاد كنم و بنام آنكه مرا رسم چگونه زيستن و چگونه مردن داد تا شهادت را انتخاب كنم پس اي مرگ مرا برگير كه از زندگي سير شدم و اما اي معبود من، از تاريكي دنيا مي ترسيدم حال چگونه تاريكي تو را تحمل كنم و از آتش دنيا گريزان بودم حال آتش جهنم را چگونه برخود بينم. كوله باري از گناه و عصيان همراه خود آورده ام. اما اميد به رحمت تو دارم اي اميدواران.

خدايا اگر چه مادري پير و همسري مظلوم و فرزندي صفير و بي گناه را بدون سرپرست گذاشته ام اما تو سرپرست همه بندگاني، من آنها را به تو مي سپارم و تو از آنان محافظت فرما.

خانواده عزيز خجالت مي كشم از اينكه برايتان چيزي بنويسم اما اي مادر پير بدان كه آنچه در توانم بود براي رضاي خداوند، رضاي تو را جلب كردم و خيلي متاسفم از اينكه شماها را در چنين ومصيبتي گذاشتم اما چه كنم مگر مي شود رضاي خدا را به چيز ديگري عوض كرد اگر مي شد حتماً مي كردم. و تو اي همسرم، نمي دانم در اين دو سال زندگي با من چه ديده اي جز دربدري و دوري از من اما بايد مرا ببخشي و من جداً از تو معذرت مي خواهم و نيازمند به بخشش تو هستم تو همچون فاطمه زهرا(س) هستي مشكلات و نارسائيها را پنهان كرده و ابراز نمي كني اما فاطمه زهرا(س) به هنگام مرگ هم سن تو بود در حالي كه حسن و حسين را داشت و آنگونه رنج كشيد كه تاريخ استقامت آن معصوم را سراغ ندارد او علي(ع) را تنها گذاشت و اين بار من تو را تنها مي گذارم مي روم در حالي كه فاطمه را به يادگار گذاشته ام و تو اي دخترم فاطمه خداوند خواست تا تو يتيم شوي و جزء دختران شهدا باشي، اگر كسي سراغ پدرت را گرفت بگو با حضرت مهدي(عج) خواهد آمد.

اگر دلت گرفت بر سر مزار من برو و آرام خواهي شد. نمي دانم چه بگويم خجالت مي كشم هم از شما و هم از خداوند متعال كه هيچ نتوانستم آنگونه كه بايد باشم زندگي كنم ولي به شما وصيت مي كنم كه فرزندي كه بعد از من به دنيا مي آيد اگر پسر بود نام او را محمد و اگر دختر بود نام يكي از معصومين را به او بگذاريد.

در ضمن مبلغ سه هزار تومان به يكي از برادران پاسدار وظيفه برادر نوروزي بدهكار هستم كه قرض را بدهيد و اما پيامي براي ملت عزيز. اي مردم دنيا توقف گاهي است كه براي آسايش مسافراني كه اندك زماني از اين وادي عبور مي كنند ساخته شده پس آن قدر در اين دنيا بمان كه از قافله در حال حركت عقب نماني. روزها و ماهها و سالها مي گذرد و اينها همه از عمري است كه خداوند مقرر فرموده و چه روزها و ماهها كه گذشت و هيچ بهره اي جز پركردن شكم نبرديم. آري خوردن براي زيستن و زيستن براي خوردن ديگر هيچ. افسوس كه دير بخود آمديم و آنچه نبايد مي كرديم كرديم. و آنچه نبايد مي گفتيم گفتيم حال مرگ را رو به روي خود ديديم و پشيمان و سرگشته وا مانده ايم كه چه خواهد شد در حالي كه مرگ هميشه در انتظار ما بود و ما از آن غافل و روگردان. آري اي مردم قرار است بميريم چرا امروز نميريم و حسين گونه نميريم و اگر قرار است از اعمال ما بپرسند چرا امروز خود نپرسيم و اگر عذاب است چرا امروز به خود نبينيم كه چه سخت است عذاب قيامت. پدران و مادران بدانيد كه فرزندان امانتهايي هستند كه خداوند عطا نموده و دير يا زود بايد امانت را به صاحب آن برگرداند پس چه بهتر كه اين امانت را همانگونه كه صاحب آن داده است پس بدهيم و چه سعادتي براي خانواده ها از اين بالاتر كه فرزندانشان در اين راه شهيد شوند. انشاءالله كه خداوند همه ما را عاقبت به خير قرار دهد. در خاتمه از همه اقوام و دوستان و آشنايان طلب آمرزش مي كنم و از آنها مي خواهم كه اگر از من بدي ديده اند مرا ببخشند.

والسلام غلامحسين پرچه خوار زاده 15/11/1364

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا