سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید عبدالمجید طیب طاهر

نام و نام خانوادگی:عبدالمجید طیب طاهر

نام پدر:علی

تاریخ تولد:۴۴

سن:۲۰

تاریخ شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۰

محل شهادت:اروند رود

نام عملیات:والفجر ۸

ذکر عملیات:یافاطمه الزهرا(س)

سال ۶۲ بود که با مجید آشنا شدم. این رفاقت روز به روز محکم­تر شد تا به پیشنهاد مجید قرار شد برویم و در حرم امام رضا(ع) با هم صیغه­ ی برادری بخوانیم.

سال ۶۳ بود و قبل از عملیات بدر. بلیط قطار گیر نمی ­آمد برای مشهد. به مجید گفتم که بی خیال رفتن شویم اما قبول نمی کرد. بدون بلیط سوار قطار شدیم و با اینکه هوا فوق العاده سرد بود، توی راهروی قطار رفتیم تا مشهد.

آنجا صیغه­ ی برادری خواندیم و هرکداممان یک کفن خریدیم و دوباره توی راهروی قطار برگشتیم. در منطقه رسم بود بچه­ ها شب های جمعه کفن هایشان را در می آوردند و به یاد روزی که قرار است دفن شوند، در این کفن ها می خوابیدند و به یاد اهل بیت (ع) در کفن هایشان اشک می ریختند تا این اشک ها روزی به دادشان برسد.

شب جمعه کفنم را باز کردم و دیدم کفن ناقص است. یک قسمتی از کفن که معمولاً دعای جوشن کبیر روی آن نوشته می­ شود، در کفن من وجود نداشت. بدجوری حالم گرفته شد.

فردا صبح رو کردم به مجید و گفتم : «مجید! من شهید نمی­شم. کفن من ناقصه و جوشن کبیر نداره! خیلی حالم گرفته شده رو این موضوع»

 مجید گفت: «کفن منو ببر! » گفتم :«نه! این قسمت من بوده که کفن من ناقص باشه!»

گذشت تا عملیات بدر تمام شد و داشتیم آماده می شدیم برای عملیات والفجر۸٫ ما جزء بچه های غواص اطلاعات و عملیات بودیم و گفته بودند که شانس برگشتنمان بسیار پایین است.

مجید با لبخند، در حالی که یک بسته کادو پیچ شده توی دستش بود آمد سمت من و بسته را داد دستم و گفت : «تولدت مبارک» و بعد گفت فقط این هدیه مرا باز نکن تا شب جمعه.

شب جمعه شد و باز هم من ماندم و کفنی که ناقص بود و بغضی که با دیدن آن گلویم را می فشرد. یاد کادوی مجید افتادم. رفتم و کادوی مجید را باز کردم و دیدم که مجید رفته است و به اندازه پارچه ی جوشن کبیر کفن خودش، یک پارچه ی سفید خریده است و با خودکار تمام دعای جوشن کبیر را روی آن نوشته است. دهانم از تعجب باز مانده بود و اشک توی چشمم حلقه زده بود.

مجید کار بزرگی کرده بود. خیلی بزرگ.

کل دعای جوشن کبیر را روی پارچه سفید با خودکار آبی نوشته بود و بعد داده بود شهید فرج اله پیکرستان و گفته بود:« این رو برا برادرم نوشتم . لطف کن و همه ی فتحه ضمه ها و هجاهاش رو طبق مفاتیح، دقیق و با خودکار قرمز کامل کن»

دیگر شب های جمعه از اینکه کفنم ناقص نبود، غصه نداشتم و سرخوش بودم از هدیه ی مجید.

اما وقتی مجید در عملیات والفجر ۸ آسمانی شد، من ماندم و خاطراتش و یادگاری که سی و چند سال است نگهداری اش می کنم  تا اینکه روزی به کار آید.

مقدمه وصيتنامه برادر شهيد عبدالمجيد طيب طاهر

با نام آن يگانه محبوب دلها و ان معشوق عشاق و آن معبود عابد چند روزي است كه مي خواهم وصيتي بنويسم ولي هر نويسنده اي يا گوينده اي اول بايد خواننده و شنونده را بسنجد و بعد زبان در دهان و قلم بر ورق لرزاند و چون وصيت زبان دل يا آخرين كلام جان در اين دار فانيست بايد كسي باشد كه ان را با عصاره وجود بگيرد و وجودش را در وجود خود زنده نگهدارد نمي دانم آيا چنين كساني وجود دارند ، آيا خود را براي برادران شهيدم چنين كسي هستم نمي دانم دوستان رفتند و وصيت كردند گل وجودشان را پرپر كردند گلي كه زمينش اسلام، تكيه گاهش قرآن، باغبانش ائمه و خورشيدش الله بود و اين انسانها كه از ريشه نسيان بيشتر بهره بردند وصيت اين به خورشيد پيوستگان را به جاي نصيحت گرفتند و نصيحت را به ريشه نيسان دادند و با گذشت زمان گلها روئيدند و پرپر شدند و اين سلاحها عادي شد و شيطان اين عمل را بر ايشان تزئين داد آري اين درياها كه در ظاهر همچون آرام ولي در باطن خروشان به اين باران كه نفسشان عبادت نگاهشان بصيرت قلبشان حرم الله قامتشان از كوه استوارتر دمشان گرم، چهره شان نوراني و سوختشان همچون شمع سوختند و در اين سوختن فرياد نكردند و اكنون شهيدان ناظرند بر وصيت خود. و حالا من كه دانه اي در زمين سله بسته دنيا گير كرده ام و از زيرزمين آرزوي ديدن خروشيد را مي كشم آيا وصيتم را بجاي نصيحت نمي گيرند آنها دريا بودند و من قطره اي در پستي و بلنديهاي دنيا در حركت، حالا آيا وصيت مرا به ريشه انس خود خواهند داد اگر مي نويسم به خاطر رضايت الله است براي اينكه مادر و پدرم و خانواده ام ناراحت نشوند و اينكه يكي از ائمه فرموده اند كه شيعه نيست كسي كه وصيت ننويسد و خانواده ام به من كه كوچك خانه بوده ام لطف فراوان داشته اند و براي تشكر از زحماتشان چند خطي برخاسته از قلبم مي نويسم.

وصيتنامه برادر شهيد عبدالمجيد طيب طاهر

اي گروه مؤمنان هركه از شما از دين خويش باز گردد بزودي خدا گروهي را بياورد كه دوستشان دارد و دوستشان دارند با مؤمنان افتاده و با كافرين سركش اند در راه خدا جهاد كنند و از ملامت ملامتگري نهراسند اين كرم خداست كه به هر كه خواهد دهد و خداست و سمت بخش و داناست.

با عرض سلام و درود بر پيامبر خاتم الانبياء و امامان معصوم از علي ولي خدا تا منجي آل محمد مهدي موعود و با سلام خدمت نائب الامام امام خميني و با درود بر شهيدان و آزادگان در بند آنهايي كه آزادگي دارند ولي آزادي ندارند و با سلام خدمت خانواده خيلي عزيزم كه آنان را از صميم قلب دوست دارم و به آنان مهر حقيقي مي ورزيدم. پدر و مادر عزيزم مي دانم كه چقدر مرا دوست داشتيد پس بايد مرا ببخشيد زيرا اگر نبخشيد خدا هم نمي بخشد پدر و مادرم نمي خواهم بگويم نگريند زيرا مهر مادري و پدري بالاتر از اين حرفهاست ولي اشك خود را سيلي براي از بنيان گرذن جهل مخالفان و نادانان قرار دهيد و اما برادران و خواهرانم من شما و خانواده شما بيشتر از آن كه فكر مي كرديد دوست داشتم و هيچ وقت شما را از تنها چيزي كه دعا براي شما و خانواده شما بوده فراموش نكردم پس اميدوارم شما نيز مرا در اين همت خود شريك گردانيد و ناراحت نباشيد كه مجيد رفت . انشاءالله هر كدام از شما چند مجيد داريد آنها را تربيت كنيد و وقتي بزرگ شدند به آنها بگوئيد كه من با انتخاب شهادت اين آسانترين راه هدف را گرفتم كه اين امر جاي مقداري تفكر دارد و اين را بدون تعارف مي گويم كه شما به من خيلي لطف كرديد و از شما كمال تشكر را دارم و بايد مرا ببخشيد زيرا مي دانم كه شما را ناراحت كرده ام و اين را به عنوان وصيتي مهم مي گويم كه تا مي توانيد به پدر و مادرمان احترام بگذاريد و مواظب آنها باشيد و جالا چند كلامي  ناقص به علت تنگي وقت كه امام را تنها نگذاريد زيرا او نعمتي است كه خدا به ما داده و براي هر نعمت حسابي است پس او را با همه وجود پشتيباني كنيد كه او نيز اولاد پيامبر است و كمي هم درباره مظلوميت شهدا كه اين ياران راست قامت خم من و تو خوردند نه از مصائب دنيا خميده اند آنها رفتند از يك سو خوشحال كه به كمال رسيده و از سوي ديگر ناراحت كه آيا پا روي خونشان نمي گذارند و وصيتشان را به جاي نصيحت نمي گيرند؟ پس بدانيد كه اي مردم آنان با بعضي از شما خون و دل خوردند و همچون شمع سوختند و صحبت نكردند و اين را هم بدانيد كه اگر شما سر چشم خود را مي گيريد ولي خدا دانا و بصير است و براي هر كاري از شما در روزي كه همه جمع مي شوند انعكاسي است و آن روز يوم الحسرت است كه در مقابل خون كران مايه شهدا چه كرديد و آن روزي است كه در مقابل شهدا مي گيريد در حالي كه امام حسين(ع) آنان را همراهي مي كند پس اين شهادت را ساده نگيريد و دوباره مي گويم در اين امر فكر كنيد.

حال وصيتي براي دوستانم و معلمانم كه مرا ببخشيد و اين را بگويم كه يادمان را به عكسمان زنده ندارد بلكه با مجالس ختم صلوات و… كه م ا و شما نفع مي بينيم و از همه مهمتر خدا خوشحال مي شود و با هم دوستي كنيد آنچنان كه ائمه فرمودند كه من خود به ضوع اثرات نيكوي دوستي و برادري را ديدم ديگر مزاحم اوقات شريف نشوم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. عبدالمجيد طيب طاهر 19/11/64

خانواده عزيزم قبرم را ساده مثل ساده ترين قبر شهدا بگذاريد برايم دو ماه روزه و دو ماه نماز بجا آوريد از وسائلم برادرم سبد دفترها و هر چه مي خواست ببرد و كارهايم را با پول خودتان كه در دفترچه من است انجام دهد و مقدار باقي مانده و هم مقداري از آنها را صرف امور خيريه و مقداري هم براي كارهاي بعدي بگذاريد و سيد برادري است در ميان چهار برادر ديگرم اگر ابراهيم و سعيد برگشتند (انشاءالله) روي آنان را بجاي من ببوسيد و از برادرانم مي خواهم كه با هم برادري نمونه يعني از منافع شخصي هر كس در هر اموري ديگري را پيش بيني دهد و (كلت هم) در خدمت خانواده. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا