سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید عبدالحسین خیاط غیاثی

نام : عبدالحسین خیاط غیاثی

نام پدر : کاظم

سال تولد : 1342

تاریخ شهادت :5-12-64

نام عملیات : والفجر 8 محل شهادت : آبادان

شش روز قبل از عمليات به منطقه رسيدم. در تمام طول ترم تحصيلي دعا مي كردم از بچه ها عقب نمانم. خدايا تو را سپاس مي گويم كه دعاي من گنه كار را مستجاب فرمودي. روز اول بلافاصله سراغ حسين (شهيد حسين غياثي) رفتم. تازه از رزم برگشته و عصر ساعت ۵/۳ بود و خوابيده بود. خبر رحلت مرحوم آقا قاضي(امام جمعه دزفول) مرا بسيار متاثر كرده بود. با يكي از برادران سراغ حسين رفتيم. صدايم را كه شنيد بيدار شد. ماتش زده بود پس از احوالپرسي بسيار گرم، گفت: « بالاخره آمدي؟ همه می گفتند ديگر از تهران نمي آيد! اين اواخر هم باورم شده بود كه ديگر نمي آيي. خوب موقعي رسيده اي! كارهايت را كرده اي؟ كدام گرداني؟ … »

خنديدم و گفتم:« من بدون استاد حسين غياثي مگر مي توانم نفس بكشم؟ خون من پايت ريخته است… »

حسين با خنده گفت: « آره مجيد هم به شوخي گفته اين بهمن(محمدجواد) را ببريد پيش حسين غياثي، ما چيزي هم سرك مي دهيم…»

شام را پيش استاد(حسين) رفتيم. گفت چطوري آقاي دانشجو!!!؟ حرفش خيلي معني مي داد، ولي مي دانست كه من آن دانشجوي مورد نظر نيستم. بسيار تحويل گرفت و مورد لطف قرار داد. خب حالا كجائي؟ گفتم :«گردان بلال». گفت:«حاجي می گفت پیش من می آید. گفتم: «حاجی ماشاالله یک پارچه آقاست و لطف دارد» – حاجی سرش را زير گرفت – شب خوبي بود حيف قدر ندانستم… در اين مدت مدام به حسين سر مي زدم و او هم در كمترين فرصتي كه مي يافت به سراغم مي آمد، مدام سفارش به دعا مي‏كرد…

دو شب بعد روستاي(چوییبده ) را ترك كرديم و با تريلر به منطقه جديد اروند كنار رفتيم. شب در تاريكي راه يكي از برادران چند كلامي به عنوان وداع گفت و مجلس را گرم كرد. همه ضجه كشيدند. حسين (شهيد حسين غياثي) روي پايم زد و گفت: «فلاني ترا بخدا بلند شو تو هم چند كلمه بگو! ترا بخدا صحبت كن. هرچه مي داني بخوان»

ديگر رمق نداشتم، سراپا شرم بودم كه او در مورد من چه فكر مي كند. عذر خواستم و هر چه توانستم همانجا گريه كردم و بحال خودم گريستم…

شهید حسین غیاثی سمت راست

سه شب در اروند كنار بوديم… عصر روز ۱۳۶۴/۱۱/۲۰ همه براي خداحافظي آمدند. حسينيه جوي معنوي داشت، همه مثل باران اشك ميريختند و من در جَو آنها جائي نداشتم. از بين همه حسين را پيدا كردم و با شوق به سويش رفتم. مرا كه ديد، گفت:« بيا با هم خداحافظي كنيم.»

خيلي همديگر را در بغل گرفتيم و اظهار بخشش كرديم، تحمل شرحش را ديگر ندارم…

شب ساعت ۸:۳۰ سوار قایق ها شدیم و ساعت حدودا ۱۰:۲۰ عملیات شروع شد . فردا صبح روی اهداف اولیه مستقر بودیم ، همه متفق القول می گفتند : دیدید دیشب خدا چه کرد ؟ ! بعد از آن به عقب آمدیم و تجدید سازمان کردیم . شب ساعت ۲۰:۳۰ بچه ها جمع شدند میان نخل ها برای شهیدان سینه زنی کردیم .

ساعت ۱۰ فوراً مي بايست حركت به طرف خط مي كرديم. ساعت ۵:۳۰ صبح رسيديم خط مقدم. خط را از گروهان مالك تحويل گرفتيم. عليرضا نوري شهيد شده بود – شهادتش خيلي برايم سخت بود. از هر جهت. خدايا چطور با مادرش برخورد كنم و چه بگويم. قبل از شهادت دو بار زيارتش گردم. ساعت ۱۲:۳۰ ظهر دشمن پاتك كرد. همه را در خط فرستاديم. داشتم مهمات مي بردم كه حسين آر‏پي‏جي برايم آورد و گفت تانك بزن. اولين تانك را خودش زد. ما هم مشغول شديم – حميد(شهيد حميد كياني) و همسنگرانش شهيد شدند – (محمود مرا صدا زد گفت بيا جنازه ها را برداريم)

خدايا دل ميخواست كه حميد را نيم تنه از سنگر بيرون بكشد. چند لحظه از برادر كوچكم مسعود ماپار جدا شدم كه او شهيد شد. شهادتش عبرت انگيز بود. شب را آنجا مانديم – تمام شب را خاكريز زديم و بيدار بوديم… حسين آمد و گفت: «آقاي رفسنجاني گفته شما فاو را نگهداريد. ما با همين حفظ فاو كار جنگ را يكسره ميكنيم.»

فرماندهي پاتك عصر شخص طارق عزيز ملعون بود. خداي را هزار مرتبه شكر فردا صبح حركت كرديم و ظهر به مقر خودمان و عقب برگشتيم.

 فردا شب حسين غياثي را در روابط عمومي سپاه در شهر ديدم – آخرين ديدار، فلاني اگر خوبي، بدي ديده اي ببخش. اگر مي دانستم با او به منطقه بر مي گشتم، ولي چون خبري احساس نمي كردم به تهران بازگشتم…

دو شب پشت سر هم خواب آشفته مي‏ديدم. به دزفول تلفن كردم. گفتند بيا كه حسين را آورده اند و چند تاي ديگر هم با او هستند. ديگر نفهميدم تا اينكه بالاي سرش در غسالخانه…

حسين تو رفتي، همه تان با هم رفتيد حرفي نيست ولي ترا به خدا التماس مي كنم. تو كسي نبودي كه خواهشي را جواب ندهي . دوست دارم پيش تو باشم . از خدا بخواه هر چه زودتر مرا پيش خودت ببرد… منتظرم.

والسلام

تهران – جمعه – مورخ ۶۵/۱/۸

ساعت ۹:۳۰ شب

وصیت نامه شهید عبدالحسین خیاط غیاثی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین ولا حولا ولاقوة الا بالله العلی العظیم. توکلت علی الله ان الله یحب المتوکلین

حمد و سپاس خداوند بزرگ را که به ما نعمت جمهوری اسلامی را عنایت فرمود حمد و سپاس خداوند تبارک و تعالی را که به ما نعمت رهبری حضرت امام خمینی را عنایت فرمود حمد و سپاس خداوند را که ما را در این مقطع حساس از تاریخ قرار داد تا بتوانیم سربازی کوچک از برای حفظ اسلام و جمهوری اسلامی باشیم

برادران عزیزان سروران چند کلمه ای که می خواهم به عنوان وصیت بر روی کاغذ بیاورم و به عنوان این می نویسم که خودم برا از اینها هستم و لکن احساسی را که دارم می خواهم بر روی کاغذ بیاورم و خود این ها برای خود عبرت قرار دهم

و اما دوستان و برادران مگر نه این است که همه اعمال مان برای آخرت برای روزی است که حسابمان اعمال ما نمی شود مگر نه این است که در روایت است که حساب روز قیامت عینیت اعمالمان در دنیاست؟و مگر نه این است که حضرت علی علیه السلام می فرماید دنیا دار گذشتن و گذر کردن و آخرت داره ماندن است و مگر نه این است که کشش ها و دلبستگی‌های به دنیا انسان را از مسیر حرکت به سوی او باز می دارد و مگر نه این است که برای وصول به رضوان حق باید تحمل سختی‌ها کرد باید تحمل رنج و مشقت آزمایشات الهی را نمود و خداوند فرموده من بندگان و مومنان را در سختی ها و مشقت می‌اندازم که اینها توشه برای آخرت شان هستند و آنچه واقعیت دارد این است است که ما سخت به دنیا چسبیده ایم و سخت آمار و آرزوها ما را در بر گرفته و غل و زنجیرهای پول و مقام و ثروت و فرزند و غیره ما را در خود پیچیده و از لذت وصال به حق بازداشته دنیا با همه زیبایی هایش دنیا با همه زرق و برقش و دنیا با همه فریبکاری هایش حجاب چشم ما شده تا نبینیم . تا لذت چشیدن سختی ها را از برای حق پیدا نکنیم

و اما برادران وجود ما در این موقعیت حساس از تاریخ در این مقطع ای که اسلام ها برعکسه وجود نهاده جدا جا دارد که قدر این را بدانیم قدر زحمات طاقت فرسای حضرت خاتم الانبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که آن همه تحمل رنجها نمود چنانکه می دانید او گذشت کرد. سوز و گداز رنج های حضرت علی علیه السلام را که بر همه چیز صبر کرد و چنان بود که رنج خانه نشینی را بر خود هموار کرد و همچنین رنج‌های امام حسن علیه السلام و شهادت امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا و شهادت ائمه معصومین علیهم السلام و شهادت مومنان پاکباخته در طول تاریخ تاکنون و اینها همه برای اسلام بود و اینک وجود ما در صحنه انقلاب پاسخ و لبیکی است بر همه اینها و پاسخ منتی است که معصومین علیهم السلام و شهدا بر ما دارند و اینک زمان از خود گذشتن زمان ایثار زمان شهادت و زمان گذشتن از آمال و آرزوها زمان گذشتن از فرزند و دوست و….. همه آنچه انسان را به دنیا وابسته می‌کند

چقدر لذت دارد پیکار و مصاف حق ، پیکار و نبرد از برای اسلام از برای آنچه عزیزتر از همه چیزمان است امروز روزی است که باید جنگید تا مرز شهادت امروز روزی است که گریختن از صحنه پیکا رنگ است امروز پرچمدار کربلا زهرا و حسین در پیشاپیش صفوف استوار ایستاده و ما را به یاری می طلبد حسین زمان ندای یاری سرداده امروز روزی است که پنجه خونین گرگان چنگال از برای دریدن مان باز کرده اسلام در خطر است خمینی یاری می‌طلبد برادران بشتابیم هوشیار باشیم.توطئه ها همیشه در کمین ما هستند و امام هر لحظه ما را گوشزد می‌کند امام هر لحظه ما را در مقابل تاپیک جدید دشمن رهنمود می دهد و این وصیت همه شهدا بوده که گوش به فرمان امام باشیم یک لحظه غفلت از امام مساوی با پایان همه چیز و به قول امام اگر اسلام در این موقعیت شکست بخورد برای همیشه اسلام سرکوب خواهد شد.برای یاری کردن اسلام مسلمان باید سرمایه‌گذاری داشت برای یاری دین حق باید تحمل کرد و الان باید در راه پیروزی در این مقطع و در این گیر و دار پیکار نمود فرزند داد شهید شد همه چیز را تحمل کرد و در آینده در موقعیت های جدید انقلاب و در شکل های جدید پیکار در راه رفع فتنه نیز آماده و از خود گذشته باشیم

آمادگی ما باید برای پیکارهای بزرگ تر و اهدافی بالاتر باشد و اینها مقدمه راهی طولانی هستند که انشاءالله تداوم انقلاب و برسد به قیام حضرت مهدی علیه السلام

ما ایمان داریم در راه این پیکار حق پیروز خواهیم شد مطمئن هستم زحمات و رنج ها به ثمر خواهد رسید و این وعده ای است که خداوند داده که فرموده اگر مرا نصرت و یاری دهید من نیز شما را نصرت و غالب و پیروز می گردانم و الان ما در حال نصرت الهی هستیم و خداوند وعده فرموده که شما را پیروز می کنم انشالله نتیجه این زحمات را خداوند داده و باز هم خواهد داد گذشته از همه مسائل ما به تکلیف مان عمل می‌کنیم الان وظیفه جنگ و دفاع داریم وظیفه حضور در صحنه انقلاب عمل به وظیفه و تکلیف کفایت همه مطالب را می نماید.
اگر در راه اعتلای این تکلیف همه ما شهید بشویم و همه چیزمان را قربانی این راه بنماییم راضی هستیم و تداوم انقلاب و ایمان ما را سخت تر و قدم های ما محکم تر شده و هرچه از عمر این نهضت می‌گذرد ما مطمئن تر و قوی تر از قبل پیکار و مبارزه خواهیم کرد و واقعاً این امدادی قیر بیهق و یاری خداوند در همه صحنه های انقلاب و به خصوص چیزی که ما خود آن به قیمیت در جبهه ها دیده ایم ما را دلگرم تر و محکم تر می نماید در طول این چند مدتی که خداوند عنایت فرمود و در چند عملیات شرکت داشتم یاری خداوند در قدم به قدم جبهه‌ها چیزی است که در دل ما عشق و شور و شعف می آفریند چنان این امدادهای غیبی بر ما نازل می شود گویی صحنه های جنگ صدر اسلام است مسلمان ما با این قدرت کم و ضعفی که داریم در مقابل این همه قدرت و سلاح و قدرت های بزرگ و در مقابله با ارتشی تا دندان مسلح حتماً به زانو در می آید ولی اگر نبود یاری خداوند در صحنه های جنگ و امدادهای غیبی چنین مسئله‌ای یعنی شکست به راحتی انجام می‌گرفت ت امدادهای خداوند چیزی است که با ذره ذره وجودم آن احساس کرده‌ایم و در آن آتش توپ و خمپاره و هیاهوی جنگ انسان به هیچ چیز امید نمی بندد مگر به خداوند تبارک و تعالی مسئله دیگری که تعیین‌کننده است مسئله توسل به ائمه علیهم السلام است یکی ازسرمایه های عظیم اسلام و ائمه اطهار و محبت داشتن با آنها و متوسل شدن به این بزرگواران میباشد در جبهه دلگرمی رزمندگان متوسل شدن و فریاد خواستن یاری از اینهاست فریاد توسل در هنگام حمله و گفتن یا مهدی یا حسین و… بزرگترین پشتوانه ها در موفقیت ما هستند و ما چیزی جز اینها نداریم جدای از اینها ما هیچ هستیم امیدوارم خداوند قلب ما را مملو از محبت اهل بیت علیهم السلام بگرداند

بنده کوچک تر از آن هستم که بخواهم مسئله را تذکر دهم و لکن به عنوان برادری کوچک اخلاص را سرلوحه همه کارهایمان قرار بدهیم و در هر کجا که هستیم کارمان برای خدا باشد عمل مان برای او و رضای او باشد و به غیر این هم زحمت و تلاش ما لذتی ندارد جدای از محبوبیت خداوند امیدوارم که خداوند ما را اخلاص در عمل عنایت فرماید

به قول امام راه صد ساله را یک شبه طی کردن با این شرط اخلاص و با وجود این گونه وضعیت در جبهه‌ها است که تحقق می پذیرد

در آخر از همه افرادی که می شناختم این تقاضای عاجزانه بنده حقیر را که اگر حقی بر گردنم ندارند و اگر اشتباهی در حق ایشان کردن به بزرگی بر من ببخشند

به خصوص پدر و مادر و خانواده که اگر خطای از جانب من بوده که حتماً بوده بر من ببخشند و بنده را حلال کنند به هر حال انسان در یک جایی و موقعیتی به آخر خط می رسد و باید با دنیا وداع بگوید چه بهتر که در راه رضای حق و وصال دوست باشد و چه بهتر که این مرگ کشته شدن در راه خداوند باشد شهادت فخر است و عزت است خداوند انشاالله قبول فرماید. در آخر تقاضا دارم که اگر امکان پذیر بود و با همان لباس رزم مرا به خاک بسپارید

63/12/17

عبدالحسین غیاثی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا