سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید سیدحسن کاظمینی

مشخصات شهید:

نام : سید حسن

نام خانوادگی : کاظمینی

نام پدر: سید اسدالله

تاریخ ولادت: 1347

تاریخ شهادت : 1364/11/21

عملیات : والفجر 8

محل شهادت  : فاو

خاطره ای از شهید:

چقدر دوست داشت نقش شهید را بازی کند

وقتی قرار شد نمایشنامه ای بازی کنیم که داستان آن در جبهه اتفاق می افتاد و در آن یکی از رزمنده ها  به شهادت می رسید ” سید مصطفی حبیب پور  ” مانده بود که نقش شهید را به چه کسی بسپارد . چند تست زدیم تا آنکه قرعه به نام کسی جز سید حسن افتاد و همین کافی بود که سگرمه  هایش درهم بروند که یعنی ناراحت شده است . اما چیزی نگفت و تمرین آن روز شروع شد .

سید حسن  پس از تمرین به سراغ سید مصطفی رفت و با اصرار از او خواست که نقش شهید را بازی کند .درخواستی که پذیرفته نشد و در پاسخ او سید مصطفی او را در آغوش کشید و گفت : نارحت نباش . انشاا…. نمایشنامه ای دیگر.

این جمله پرمهر اما مرهم آن زخم نمی شد و روح متلاطم سید حسن را آرام نمی کرد . از آن رو بود که نقش بسیجی مجروح را با بی میلی اجرا می کرد و در چند روز تمرین به کسی که نقش شهید را داشت می گفت : «خوش به حالت که شهید می شوی ».

تمرین ها ادامه داشت که ناگهان خبر رسید عملیاتی در پیش است یعنی ” ای لشکر صاحب زمان – آماده باش آماده باش ”  و ما که آماده بودیم سناریو را زمین گذاشتیم و به منطقه سفر کردیم . تمام عوامل نمایشنامه اسلحه به دوش گرفتند و راهی شدند تا خدا چه بخواهد .

سید حسن و سید مصطفی در گردان تخریب بودند. شب عملیات والفجر ۸ که به ساحل اروند و در نزدیکی فاو رسیدیم سید مصطفی را دیدم که در حال خنثی سازی فوگازهای آتش زا بود و هشت پرها و سیم خاردارهای مسیر بچه ها را کنار می زد . در زیر نور منورها چهره اش می درخشید .پرسیدم : بچه ها خوبند ؟ سید حسن چی ؟ گفت : همه خوبند. سید حسن هم همین نزدیکی است . پس از آن دستم را گرفت و از آب بالا کشید و گفت : زودتر به جلو بروید . بچه های غواص خط را شکسته اند .

چند روز پس از عملیات و پس از شنیدن خبر شهادت سیدحسن  از او  پرسیدم: سید حسن کجا  شهید شد؟ اشک در چشمانش نشست و گفت : آن شب که در ساحل اروند حال او را از من پرسیدی چند قدم انطرف تر افتاده بود ولی نمی خواستم به تو بگویم.

سپس آهی کشید و گفت : یادت هست چقدر دوست داشت نقش شهید را بازی کند . کویی می دانست که عاقبت شهید می شود .

غبطه تاسف آمیز سید مصطفی به شهادت سید حسن زیاد طول نکشید و آنها دوسال بعد با هم دیدار کردند و همدیگر را در آغوش کشیدند . شاید درآنجا سید حسن به سید مصطفی گفت: دیدی عاقبت شهید شدم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا