سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید سلطان حسین عزیز قاسم زاده

بیوگرافی شهید:

نام ونام خانوادگی شهید:سلطان حسین عزیز قاسم زاده

نام پدر:غلامعلی

محل تولد:دزفول

محل شهادت:پاسگاه زید عراق

تاریخ تولد:1346/3/10

تاریخ شهادت:1362/5/28

عملیات منجر به شهادت:

نحوه شهادت:اصابت ترکش

وصیت نامه شهید:

انا لله و انا الیه راجعون (به درستی که ما از خداییم و به سوی او بازگشت می کنیم)

تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر الذی خلق الموت و الحیاۀ لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ بزرگوار است آن خدایی که پادشاهی به دست اوست و او بر هر چیز تواناست و آن خدایی که مرگ و زندگی را تقدیر کرد تا شما را آزمایش کند که کدامیک از شما به عمل نیکوترید.

خدایا از تو می خواهم که مرگم را شهادت در راه خودت زیر پرچم اسلام با اولیاء خودت قرار دهی. برادران عزیز اگر لیاقت شهادت را داشتم و به شهادت رسیدم به عنوان آخرین سخنانم با شما چند سخنی دارم. برادران عزیز، جلسه را محکم بگیرید چرا که اکثراً بین شهدا از همین جلسات بوده اند و خطر را احساس کرده و به جبهه رفتند و جنگیدند و کشته شدند و به جوار حق تعالی پیوستند و من امیدوارم که ادامه دهنده راه آنها باشید.

همیشه قرآن بخوانید

 پس برادران عزیز مسئله بسیار مهم است و سعی کنید که حتماً به جلسه بروید و همیشه قرآن بخوانید، چرا که قرآن چراغ فروزان هدایت و قوانین اسلام و چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما می آموزند. برادران عزیز انقلاب در موقعیت حساسی قرار دارد و اگر شما جلسه را محکم نگیرید و خدای نخواسته این انقلاب شکست بخورد تا سال های دیگر از انقلاب اسلامی حرفی به میان نخواهد آمد.

تاکید به خودسازی

 امیدوارم که جلسه را محکم بگیرید تا روح اسلام و قرآن همچون موج های دریا به پیش برود و جهان را از ظلم و ستم پاک کرده و مستضعفین وارثین جهان گردند. برادران سعی کنید خود را بسازید و تقوا به خدا داشته باشید، چرا که تقوا تنها راه رسیدن به معراج و دور شدن از تمایلات شیطانی می باشد.

پیرو روحانیت باشند

در آخر کلامم از تمامی برادران جلسه می خواهم که امام را دعا کنند و پیرو قرآن باشند و از برادران می خواهم که تا آخرین قطره خون خود پیرو روحانیت باشند و در آخر از تمامی برادران می خواهم که اگر ناراحتی از من سر زده مرا ببخشند.

پیامی برای پدر و مادرم:

پدر و مادر عزیز، مرا ببخشید از اینکه نتوانستم برای شما فرزند خوبی باشم و آن حقی را که شما بر گردن من داشتید به خوبی ادا کنم. ای پدر و مادر عزیز، اگر شهید شدم به خاطر خدا این مصیبت را تحمل کنید تا خداوند از شما راضی باشد و این قربانی را که در راه خدا داده اید مبادا ضایع شود، چرا که خداوند می فرماید از بهترین چیزهای خود در راه خدا انفاق کنید.

ای پدر و مادر عزیز، این چند روزی را که بین شما بوده ام، بسیار ناراحتی برای شما درست کرده بودم، امیدوارم که به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و از تمام اقوام می خواهم که برای من سیاه نپوشند. از تمام اقوام می خواهم که مرا ببخشند و از آنها می خواهم که برای امام دعا کنند و پیرو قرآن و روحانیت باشند و امیدوارم که مرا عفوکنند.

 وصیتی برای برادر عزیزم:

برادر از تو می خواهم که اگر من شهید شدم به تمام اقوام بگو که جلسات قرآن را محکم بگیرند و به اسلام و امام وفادار باشند و از تو می خواهم که مادرم را دلداری کنی و بگویی که من به چه راهی رفته ام و از تو می خواهم که به او بگویی که باید افتخار کند که فرزند خود را در راه اسلام داده است.

برادر جان از تو می خواهم که جلسه را محکم‌تر نگاهداری کنی و برنامه های باشکوه‌تری برگزار کنید و از تو می خواهم که از قول من به تمامی برادران جلسه بگویی که درس های خود را بخوانند و آنها را ترک نکنند و دنبال درس خود بروید و به علم و ایمان مجهز باشید.

علم بدون ایمان هیچ ارزش ندارد و ضررش برای جامعه بیشتر خواهد بود. از تو می خواهم که به مادرم بگویی که به خانه (شهید) حمیدرضا شمیم و (شهید) حسن انیسی سر بزند و از تو می خواهم که از قول من به برادران محله بخصوص برادران حسین انیسی، جواد علی کلبی، محمدرضا، مسعود و محمدجواد مجیدی که اگر ناراحتی از من دیده اند مرا ببخشند و پیامی که برای آنها دارم این است که به جلسه بروند و جلسه را محکم بگیرند و بدانند که تمامی برادرانی که شهید شده اند از همین جلسه ها بوده اند، از جمله حسن انیسی، شیرمحمدی، رضا ناظمی فر و … . امام را دعا کنید.

 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی خمینی را نگهدار.

حسین عزیز قاسم زاده. 1361/09/04

خاطراتی از شهید:

با بچه ها قرار گذاشتیم نمایشنامه ای تحت عنوان ” قیس ابن مسهر صیداوی”. اجرا نماییم. قیس سفیر حضرت امام حسین(ع) به مردم کوفه بود. بنا شد که من نقش قیس را بازی کنم و حسین نقش قاتل قیس را.

در واقعه اصلی، قیس بعد از شهادت حضرت مسلم دستگیر و به علت همراهی نکردن با ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر می اندازند و به شهادت می رسانند. اما چون ما امکان این کار را نداشتیم. تصمیم گرفتیم که به جای به زیر انداختن قیس از بالای قصر، صحنه را عوض کرده و شهادت قیس با خنجر انجام شود.

نمایش در بین خیل مردم بسیار عالی برگزار شد و حتی خودمان هم تحت تاثیر جو ایجاد شده توسط نمایش شده بودیم. به قدری نقش ها طبیعی اجرا شد که بنده خدا، حسین شاید احساس کرده بود که همه چیز واقعی است به خاطر همین در انتهای نمایش و حسن ختام آن، حسین با آن حالت جدی و ترسناکش ناگهان خنجرش را به پهلوی من فرو برد. خدا رحم کرد که لباسی که به تن من بود یک مقداری بزرگ بود و خنجر او از پهلوی من رد شده و بدن مرا خراش داد. خلاصه به خیر گذشت و گر نه ما هم شهید آن نمایشنامه می شدیم.

رحمت و رضوان خدای سبحان بر شهید عالی قدر، حسین عزیز قاسم زاده باد. 

مجموعه ای از تصاویر شهید:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا