سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

شهید رستم رفیعیان

بیوگرافی شهید:

تاریخ ولادت:1342

تاریخ شهادت:1362/12/12

خاطره شهید:

رستم رفيعيان ، از بچه هاي مسجد سياهپوشان دزفول ، درست در همان سالي متولد شد كه امامش پرچم قيام برافراشت و 20 سال بعد ، به نام نامي امامش ، با همسرخويش پيمان وفا بست و ده ماه پس از آن ، طي عمليات خيبر ، پيمان خود با حضرت روح الله را به خون خويش امضا كرد و در حجله ي شهادت آرميد.

حدوداً يك ماهي قبل از عمليات خيبر بود يك شب كه داشت نماز شب را مي خواند، من به خواب رفتم. وقتي كه بيدار شدم او نمازش را تمام كرده بود و خوابيده بود. وقتي نگاه به صورتش كردم ،ديدم يك نور عجيبي از صورتش مي تابد. وقتي آن نور را ديدم گريه ام گرفت. با گريه من او هم بيدار شد و گفت: چه شده ؟ گفتم صورتت نوراني شده! خنديد و گفت: «مي خواهم شهيد شوم»

از حرف او ناراحت شده بيشتر گريه ام گرفت.

وقتي ديد كه من ناراحت شدم، گفت: «من كجا و شهادت كجا؟! شهادت كه نصيب همه كس نمي شود!»

اين جريان گذشت تا آن شبي كه ديگر قرار بود به منطقه بروند. آن شب هم طبق معمول تا ساعت  ۲ یا ۳ شب بيدار بود و نماز شب و يا قرآن مي خواند. بعد از مناجات شبانه اش آمد و خوابيد، حدود يك ساعت از خوابش گذشته بود كه دوباره ديدم يك نور عجيبي از تمام قد و بالايش مي درخشد. آنقدر زيبا شده بود كه واقعاً من تنم به لرزه افتاد و از خود بي خود شدم و بلند گريه مي كردم كه او دوباره از خواب بيدار شد. گفتم: «رستم! مي ترسم!»

گفت: «چرا عزيزم؟ براي چه مي ترسي؟»

گفتم: « آخر خيلي نوراني شده اي و مي درخشي!»

او باز هم خنديد و گفت:« اين كه ديگر گريه ندارد! مي ترسم حرفم را بزنم دوباره بيشتر ناراحت شوي! اما مطمئناً من شهيد مي شوم»

آن روز صبح به منطقه رفت و بعد از هشت روز در جبهه در شب جمعه ، ساعت هشت شب در اثر اصابت تركش در قلب نازنينش به ديار معبودش شتافت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا