سامانه جامع شهدای دزفول

شهداء سنگ نشانند که ره گم نشود

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

0
کل حجم:تومان

No products in the cart.

هیچ محصولی در سبدخرید نیست.

اسماعیل شاهین زاده

بیوگرافی شهید:

نام ونام خانوادگی شهید:اسماعیل شاهین زاده

نام پدر:غلام

محل تولد:دزفول

محل شهادت:بستان

تاریخ تولد: 1343/3/15

تاریخ شهادت:1360/9/9

عملیات منجر به شهادت:طریق القدس

نحوه شهادت:دراثر اصابت گلوله به سر

وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحيم

الّذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون

آنانکه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا بمال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقامي بلند است و آنان بخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند   سوره  توبه آيه 20

علاقه به حضوردرجبهه:

به نام الله و باز هم به نام خدا وصيت نامه خود را شروع مي کنم. من از آن روزي که جنگ شروع شد دوست داشتم با همرزمان خودم در جبهه حق بر علیه باطل جهاد کنم چون علاقه زيادي براي رفتن به جبهه داشتم.

 پدر ومادر عزیزتر ازجانم، من خودم اين راه را که راه حق است انتخاب کردم و هیچگونه اجباری در انتخاب این راه نداشتم. مادر جان اگر من در اين راه شهيد شدم هيچگونه اشکي برايم نريز و بايد افتخار کني که من اين هدف را که هدفی والاست دنبال مي کنم.

 اگر من از وطن و ناموس خودم دفاع نکنم چه کسي مي آيد و این وظیفه را انجام می دهد. شهيد شدن در راه خدا کاری خميني گونه است هم چنين که مي گويند شهيد قلب تاريخ است پدرجان و مادرجان اگر در حق شما کاري و اشتباه ازمن سر زده که باعث رنج و ناراحتي شما مي باشد مرا ببخشيد ديگر کاري ندارم خدا حافظ (چهاردهم اسفندماه 1359)

خاطراتی از شهید:

ماموریت گردان بچه های دزفول به فرماندهی آقای کلولی، عبور از موانع و میدان مین و شکستن خط مقدم دشمن است. دو روزی می شود که نیروها خارج از شهر سوسنگرد مستقر شده اند. بمباران مداوم منطقه نشان از هوشیاری دشمن دارد.

طریق القدس آغاز می شود. نیروها قبل از تاریکی هوا به نزدیکی های خط خودی منتقل شده و  به ستون یک در حاشیه خاکریز مستقر می شوند. باران خمپاره هایی که هدفمند و بی هدف شلیک می شود، هنوز ادامه دارد که آسمان شروع می کند به باریدن.

باران مهمان ناخوانده ای است که بی برنامه، همه ی برنامه ها را به هم می ریزد و سوز سرمایی را که تا مغز استخوان ها نفوذ می کند، بیشتر می کند. گلِ شدن زمینِ زیر پای نیروها و حرکت با آن همه تجهیزات و مهمات هم کار سختی است. آن هم در سکوت مطلقی که فقط زمزم ذکر در حال جوشیدن است.

باران مصداق «عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» می شود، آخر عراقی هایی که حالا سومین شب چشم انتظاری شان را برای مقابله با عملیات بچه ها می گذرانند، آسوده خاطر می شوند که با این وضعیت باران، از عملیات خبری نخواهد بود. از آماده باش خارج می شوند و راحت تر از همیشه چشم بر هم می گذارند. فقط نگهبان های عراقی می مانند و شلیک های گاه گاه و بی هدفی که نشان از ترس و واهمه شان دارد.

نیروها به میدان مین رسیده اند و به ستون یک زمین گیر و تخریبچی  ها مشغول باز کردن معبر می شوند. معبر اگر باز شود،  بچه های دزفول می زنند به دل دشمن و امانشان را می گیرند. هر کس فقط صدای تپش قبل خودش را می شنود و نوای ذکر همسایه اش را.

ناگهان صدای انفجار در فضا می پیچد و شعله ای عظیم، زمین را روشن می کند و خون تخریبچی اول در امتزاج قطرات باران معبر را سرخ می کند. سکوت شکسته می شود و لوله ی داغ تیربارها بی وقفه محل انفجار را شخم می زنند و تخریبچی دوم هم معبر را نیمه کاره رها می کند و می رود آسمان.

همه چیز لو می رود و عراقی ها گردان را زیر باران گلوله هایشان می گیرند. قیامتی به پا می شود. منورها آسمان را مثل روز روشن می کنند و لحظه به لحظه به حجم سنگین گلوله ها افزوده می شود. تیرهای رسام بدجوری رعب آور اطراف نیروها زمین می خورند و برخی هم انگار به سپری نامرئی برخورد کرده و کمانه می کنند.

همه چسبیده اند به زمین و امکان سربلند کردن نیست. «مهدی نسب» و «نجف آبادی» آنجا حماسه می آفرینند. در آن قیامت خمپاره و گلوله، نیم تنه شان را از خاکریز بالا می کشند و بدون ذره ای هراس به طرف تیربارها شلیک می کنند.

وقت تنگ است. مجال ماندن نیست. نه تخریبچی مانده است و نه وقتی برای معبر زدن.  در این شرایط معبرِ نیمه کاره را فقط یک راه می تواند تکمیل کند.

«غلامحسین عیدیان» کمک آرپی چی زن است. منتظر فرمان نمی ماند. کوله آرپی چی اش را می اندازد زمین و فریاد می زند: «من می روم و  بعد از من ادامه ی معبر با شما . . . » 

طنین الله اکبرش برای همیشه یادگاری می ماند و خود را به میدان مین می زند و صدای انفجار بلند می شود. باران نمی تواند مانع شود که بوی گوشت و خون سوخته به مشام ها نرسد. خون از جای جای پیکرش فواره می کشد و با همان نیمه جانش فریاد می زند: « از روی من رد شوید . . . »

 «علیرضا عنایت زارع»  بلند می شود تا پیکر او هم بخشی از معبر آسمانی طریق القدس شود و باز هم صدای انفجار و حالا دیگر نیروها سر و دست می شکنند برای معبر شدن.

«اسماعیل شاهین زاده» سبقت می گیرد و دل به معبر می زند و زمانی نمی گذرد که فرشتگان الهی لبخند زنان او را هم بالا می برند. تا باز شدن کامل معبر هنوز خیلی مانده است.

«حبیب و محمد تقی جاموسی پایدار» دو پسر عمو هم لبخند زنان راه معبر را درپیش می گیرند و« عبدالعلی کرمی زاده »  و «منوچهر عابد زاده» هم.

انفجار در انفجار گم می شود و عشق در عشق. چه معبری می شود این معبرِ آسمانی طریق القدس. معبری که با پاره های پیکر بچه های دزفول بازمی شود و حماسه ای که در تاریخ دل ها و نگاه ها ثبت می شود.

حالا معبر باز شده است. به قیمت تکه و پاره شدن چندین جوان و نوجوان. به قیمتی که آن روز هیچ کس گمان نمی کرد، آیندگان قدر این قیمت را ندانند. به قیمت واقعه ای که هیچ کس گمان نمی کرد روزی فراموش شود. بچه های دزفول با صدای تکبیر از معبر آسمانی می گذرند و شعله در خرمن کفر می اندازند.

مجموعه ای از تصاویر شهید:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا