نام و نام خانوادگی شهید:
شهید حمید کیانی
نام پدر:
علی
محل تولد:
دزفول
محل شهادت:
منطقه عملیاتی فاو
تاریخ تولد:
27/11/1343
تاریخ شهادت:
27/11/1364
عملیات منجر به شهادت:
والفجر 8
نحوه شهادت:
وصیت نامه:
خاطره:
هرچه می گفت در خودش دیده می شد
يادم نميرود كه قبل از آغاز تمرینات در پلاژ، حدود شانزده روز در پادگان کرخه بودیم. دوباره بچه هاي قديمي دور هم جمع شدند.آنجا استادم، حميد كياني، جلسة تفسير نهجالبلاغه داشت و با شور و حرارت، خطبه هاي مولا علي عليهالسلام را تفسير ميكرد. بهراستي هر چه پيرامون نهجالبلاغه ميگفت، در خودش ديده ميشد
خدا باید به ما کمک کند
همانطور كه قبلاً گفتم، آموزش ها يكي از ديگري سخت تر بود. ما بعضي مواقع پنج الي شش ساعت در آب غواصي مي كرديم. بچه ها حدود دو كيلومتر آن طرفتر از كوپيته مي بايست شنا كنند تا پلاژ. برخي مواقع حدود ۱۲ كيلومتر غواصي مي كردند كه خدا شاهد است كسي ميتواند اين را درك كند كه خودش اين سختي را تجربه كرده باشد
بچه ها ميبايستي اين همه مسافت را فين ميزدند و فقط و فقط خدا اين همه تلاش را ببيند تا شايد شب عمليات به واسطة اين تلاش ها نظر لطفي كند
هيچ وقت يادم نمي رود كه آن شب، در كلاس قرآن، شهيد حميد كياني مي گفت: «ما اين همه تلاش كرده ايم و سختي كشيده ايم تا خدا در شب عمليات به ما نظري كند.» او مي گفت: «به هر چه خدا گفته است عمل كرده ايم. گفته است: مسلمان باشيد، شده ايم. گفته است: نماز بخوانيد، خوانده ايم. گفته است: جهاد كنيد، كرده ايم. گفته است: جنگ سخت بكنيد، سخت ترين جاي جنگ هم آمده ايم و از فضل خدا دور است كه ما را كمك نكند.» حميد با اين صحبت ها بچه ها را دلگرم ميكرد.






وصیت نامه معلّم شهید حمید کیانی که در 21 رمضان المبارک سال 1404 هجری قمری آغاز با نوشتن آن کرده و در عید سعید فطر همان سال مصادف 10/4/1363 به اتمام رسانده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ- أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ
تنگست در ایام شهادت امیرالمؤمنین علی (ع) شاهد باشیم که محراب اولین شیعه پیامبر خدا محمد (ص)، فرق لنگر آسمانها و زمین مولای متقین اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (ع) از خون گرم، رنگین و ما هنوز منتظر ارضای آمال و آرزوهای دنیا. وصیتنامه را اینجا باید نوشت. اینجا که رمضان است و ایام و لیالی قدر و ایام شهادت علی (ع) و اینک باید انتخاب نمود که آیا شیعهی علی است یا خیر. شیعهی مرد ناشناختهی عالم وجود. آنکه فقط خدا و رسول شناختندش و بس. آنکه انتصابش سرنوشتساز، خطابش سرنوشتساز، شمشیرش در یوم الخندق سرنوشتساز و شهادتش نیز برای اسلام سرنوشتساز بود. شیعه آنکه دنیا را طلاق گفت، حکومت بر عالم را از ته کفش بیارزش¬تر دانست، آنکه در تمام مصیبتها برای اسلام یار بود و جانباز، آنکه بر تن هشتاد ضربت شمشیر پذیرفت، آنکه لیله الهریر را حماسه کرد، آنکه در دامانش حسن و حسین پرورش یافت، آنکه یتیمها و بیوه¬گان و ضعیفان را یاور و دشمنان اسلام را خصمی آشتیناپذیر بود، آنکه بهراستی علی است و تمام وجودش برای خدا. آیا پیرو این مرد است یا فقط نامَش منسوب به مکتب علی است. بلی این حقیقت را اکنون باید روشن ساخت. باید در تنگناهای تاریکی که اکنون بر اسلام میگذرد، بر ظلمهای مفرطی که بر مسلمین اعمال میگردد، بر مظلومیت بیسابقهی اسلام، یا راه علی را انتخاب کرد و چون کوه بیباک از هر رعدوبرق و هر طوفانی غرید و دین خویش را هرچند کم ادا کرد و یا بر علی پشت کرد و همهچیز را فروخت که معصوم (ع) فرمود: هر که با ما نیست برماست. آری یا باید بهراستی پیرو علی بود و مصمّم بر انتقام از دشمنان علی تا قیام قیامت و یا خود نیز شمشیری دیگر بر فرق علی برکشید و من بهعنوان شیعهی علی در این روز مبارک در روزی که آسمان و زمین بر شهادت شیر مرد همه¬ی جبهههای جنگ و عابد همهی شبهای تار و فریاد درس همهی دردمندان بیپناه خون میگرید و شیعیانش را به تعیین راه میخواند راهم را انتخاب کرده و از خدای خویش استمداد میطلبم.
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علی ولیالله. خدایا در این روز بزرگ شهادت بر یگانگی حضرتت، شهادت بر رسالت پیامبرت محمد صلیالله علیه و آله و سلم و شهادت بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی (ع) و یازده فرزندش را از زبان بنده¬ی خوارت پذیرا باش و نیز شهادت سُرخم را درراه مقدست چنانچه لایق این نام باشم که نیستم بهحق چهارده معصوم (ع) روزی بر لوحهی زندگانیم ثبت فرما تا توفیق جهاد و شهادت درراه تو را بیابم. خدایا همه¬ی مردمِ ما را به پیروی راستین از علی و فرزندانش تأیید فرما. خدایا در دنیا زیارت قبور متبرّک و در آخرت شفاعتشان را نصیب و از دست ساقی کوثر سیرابمان فرما.
خدایا به خون فرق علی سوگندت میدهم اسلام مظلوم و مسلمین محروم را بر کفر و کفار غالب فرما. خدایا در این روز مبارک امام زمان را از ما راضی فرما. خدایا به ما توفیق بخش تا با تمام هستی درراه تو مبارزه کنیم و بر طریق هدایتمان استوار دار. خدایا بار گناهانمان کمرمان خم کرده است به کرمت بر ما ببخش، خدایا در شبهای نزول ملائکه و روح بر امت ما نصرت، بر امام ما طول عمر، بر شهدای ما مغفرت و رحمت، بر اموات و خویشان ما مغفرت و رحمت، بر ظهور ولی امرت تعجیل، بر ظالمان و متجاوزان ذلت، بر منافقین و کفار شکست، بر جمهوری اسلام توفیق، بر انقلاب اسلامی گسترش و تعالی، بر خسارات ما جبران و تدارک، بر گناهان ما قلم عفو، بر طاعات ما مهر قبول، بر کودکان ما هدایت، بر جوانان ما خودسازی، بر پدر و مادر ما خشنودی، بر رزمندگان ما در همه صحنهها فتح و نصرت، بر دشمنانشان شکست و خفّت، بر ستمگران رسوایی، بر امامانمان صلوات و درود بیکران، بر پیامبر اکرم (ص) صلوات بیکران، بر فاطمه زهرا درود، بر امام زمان ما درود، بر ایمان ما ثبات، بر علم ما فزونی، بر عمل ما اخلاص، بر اعمال ما قصد قربت، بر وقت مرگمان راحتی، بر فشار قبرمان ترحّم، بر حساب جزایمان آسانی و بر همه وجودمان، دنیا و آخرتمان رضایت خودت را مقرر فرما. ای مهربانترین مهربانان عالم. خداوندا، اینکه پیامبر و علی محبوبترین انسانهای درگاهت، آنگونه بر پیشگاهت سر تعظیم و بندگی فروآوردند بر ما ترحم فرما و من شکسته زیر بار انواع گناه را توفیق عطا کن تا با جهاد در راهت و سرانجام خدایا بهحق خون فرق علی (ع) و گلوی حسین(ع)، قسمت ، تا با کشته شدن در راهت ذرّه¬ای از سنگینی این بار بکاهم و بر پیشگاهت دریچه¬ای از نجات داشته باشم.
خدایا شهادت آن است که علی از ابتدای آشنایی با پیامبر در آرزوی آن می¬اندیشید و بر تأخیرش غم میخورد،آن است که علی با سوگندی که خورد رستگاریاش خواند،به علی بر ما نیز نصیب فرما. برادران، خواهران، اکنونکه این کاغذ¬ها را بهعنوان وصیت می¬خوانید منتظر وصیت من نباشید. من چه وصیت کنم. مگر ممکن است از پیامبر و علی و ائمه دیگر بیشتر و بهتر وصیت کنم. بر زندگی گذشته¬ی خویش بیندشید و برای آینده فکری نمایید. در انتهای راه برای انجام هر کاری خدا را در نظر داشته باشید و بر هر کار کوچک و بزرگ قربهً الی الله قدم گذارید که خود ذکری است و با ذکر خدا اطمینان قلب و با اطمینان قلب ارَْجِعِي إِلَى رَبِّكِ نصیب است انشاء الله.
در تمام برنامه¬ها باید دانست که تکلیف ما در گودال سختیها و مشکلات رفتن و بر حلشان صبر کردن است که فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَب.
حال که با هر فشاری آسانی است پس رسول ما هرگاه فارغ شد دوباره بر کاری دیگر مشغول و بهسوی پروردگارت راغب باش این روش زندگی ائمه ماست. بدین¬سان است که هرگز سستی به خود راه ندادند، چراکه تکلیف این است. باید ادای دین نمود، خواه علی کشته¬ی محراب شود و حسن در طشت شاهد پاره¬های جگر باشد. باید تکلیف را ادا کرد هرچند زینب را بیپناه در بیابانها بگردانند. هدف مهم است و وظیفهی سنگین مسلمان بودن. مگر میشود اسلام و ایمانمان با زبان تکمیل شود. خیر ایمان آن است که پس از اقرار بر زبان باید خونجگر خورد باید بر سبیل اطلاعات خدا درد کشید، محرومیت دید، شهید داد، اسارت رفت، جراحت برداشت، گرسنگی و تشنگی کشید، ترک وطن کرد و نیز بر هر مشکلی تن داد. مگر ما پیرو پیامبر پردرد اسلام نیستیم، مگر رهبر ما محمد(ص) نیست که عمر مبارکش را در رنج گذارند. رنجی که کوه را متلاشی میکرد. مگر علی در این راه هزارها هزار درد جانکاه را بر خویش با لبخند شُکر هموار نساخت، مگر حسین مصائب بینظیر کربلا را به خاطر خشنودی خدا و انجام تکلیف مشتاقانه بر جان نخرید. پس ما را چه شده است، چشممان کور باید آنگونه در سختیها بلولیم تا جانمان برآید شاید ذرّه¬ای از تکلیف را ادا کرده باشیم. خدایا خودت توفیقمان بخش. برادران و خواهران کینهها را از دلهایتان بزدائید، باهم خوب باشید و مهربان. مبادا بر سرهمه-ی گناهانمان بغض برادر مؤمنمان بر زنجیره عذابمان کشد. همه همدیگر را به هر قیمتی شده است عفو کنید و به هر دلیلی که کینه¬ای دارید مرتفع کنید که رضای خدا در آن است. بگذارید لااقل مؤمنین با قلبی بیکینه بر ما شهادت دهند. به خاطر خدا با یکدیگر خوب باشید از تقصیرات هم درگذرید شاید موجب لطف خدا شده و او نیز از تقصیر شما درگذرد. يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ الْعَفْوَ.
خدایا من از هر برادر مؤمنی که کینه¬ای در دل داشته¬ام گذشتم، خدایا شاهد باش هیچ کینه¬ای در دلم نیست، خودت ناراحتیهایی که بر دیگران وارد کرده¬ام را از من عفو فرما بهحق جلالت. خدایا شاهد باش هرکس به من در پشت سر و رودررو بد گفته است از همه گذشتم خدایا خودت برمن ببخشای. خدایا طلب کردن مؤمنین هر چیز را در روز قیامت باعث فروزانتر شدن آتش عذاب ما میشود. بر ما همه چیز را ببخش يَا مُعتَمَدِ الْمُؤْمِنِينَ.
برادران و خواهران سعی کنید از پرداختن به ظواهر و فروع کاسته و بر ساختن روح و روان خود که همانا سعادت و شقاوت انسان بسته به روح و روان اوست همت گمارید و در این مسیر از تلاوت هرچه بیشتر قرآن بهره برگیرید و با عبادت و نماز خود را بر پیشگاه خدای بیشتر تقرّب دهید. از بیهوده گذاران اوقات جداً پرهیز نمایید که: الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.
و آگاه باشید که یکی از موقفهای بس سهمگین قیامت موقفی است که حساب وقت را باید پس دهیم. وقتی که می¬تواند در بهترین امور صرف شود چرا به لغو گذشت و بدتر آنکه نعوذَبالله چرا به حرام گذشت و معصیت. علاج وقت در تنظیم برنامه¬ی زندگی است. برنامه¬ای که برای عبادت و کار و تفریح و استراحتمان نظمی باشد و ترتیبی که الله الله فی نَظمِ أَمركُم.
برادران و خواهران مسلمان اگر میخواهید فلاح و رستگاری یابید، اگر میخواهید بر سبیل محبت خاندان رسالت که تنها راه نجات و دریچه¬ی امید در قیامت است هدایت یابید، اگر میخواهید چون علی(ع) با دیدن اطفال یتیم بر خود بپیچید، اگر میخواهید با دیدن یک شهید بر تداوم راهش کمر همت ببندید، با شنیدن درد یک مسلمان بیتاب شوید، بر نالهی هر یتیم، بر استغاثه¬ی هر بیکس، بر گرسنگی هر فقیر، بر غربت هر غریب و بر فریاد هر مظلوم و گرفتاری خود نیز به ناله و فغان افتاده و در حد توان امداد کنید، اگر میخواهید در تمامی وقایع و برخوردها شهادت به عدالت دهید هرچند برعلیه خودتان باشد، اگر میخواهید در فوقالعاده خشم و غضب عفو کنید، اگر میخواهید شبها به تهجد برخیزید، اگر میخواهید باذوق عبادت کنید و نهایتاً اگر میخواهید کاملاً بنده باشید و عبد و مرید،یک راه دارد و بس. باید عاشق شوید و مملو از شور و امید. عشق به خدا و فرمان خدا. جداً از دلمردگی و سردی، با بی¬تفاوتی و در خود بودن و فقط به فکر خود بودن بپرهیزید و جایگزینش عشق و محبت و شوق به خدا و لقاء خدا و فردای محشر و وعده¬ی بهشت و رضای خدا کنید. از خودخواهی و فقط بر محور آسایش و رفاه خویش چرخیدن اجتناب کنید. والله باید عاشق بود تا توانست چون محمد(ص)بر لیف خرما خوابید و چون علی23 سال سکوت کرد و شبها در چاه نالید و آنچنان شمشیر زد و خندق آفرید و با پیشانی پینه کرده¬ها جنگید و بر یتیم و مسکین و اسیر اطعام داد. آری باید وجودتان را از عشق و امید سرشار کنید. باید آنچنان باشید که بر هر ناحق بشورید، بر هر ظالمی غضب کنید و درعینحال که رئوف و رقیقالقلبید، سینه¬هاتان را مخزن کینه و بغض کنید، بغض بر هر ناحق و ستم و رأفت و مهربانی با هر مؤمن و برادر. باید تولی داشت و تبری با تمام معنا.
خطابی دارم با بیبندوبارها، با آنها که در خوشی¬های پست دنیا چون خوک غوطهورند، با جوانهای بیفرهنگ و لاابالی که غرق در رذالت و پستی¬اند، با آنها که بیفکر از هر چیز فقط چون خوک بر شهوت، چون گاو بر شکم و چون همه حیوانات در فکر آسایش و عیاشی خویشاند. این افراد بدانند که زبانههای بیکران آتش قهر و غضب خدا در انتظار پیکرهای زبون آنهاست تا بر حمیم و حجیمشان کشاند و طعم بیمزهی خوشیهای دنیای فانی را در لَمْحِ الْبَصرِ اوّل، از حلقومشان درکشد و در اسفل الّسافلین جهنم جای دهد. اینها خود را اصلاح کنند وگرنه خواهند دید آنچه را که از فکرش هم بری هستند. خود را اصلاح کنند و دریابند که اینهمه پستی و بیفکری شایسته¬ی انسان اشرف مخلوقات نیست. رها کنید پرداختن به نفس و بنده و خوار در مقابل خواهشهای دل بودن را که مطیع نفس بیحساب زبون است و دنی ولی این دنائت را خوشی و سعادت می¬پندارد. مردم خواهش میکنم به این افراد زمینه رشد مدهید و از ازدیادشان ممانعت کنید. والسلام علی من التبع الهدی.
مردم عزیز کودکان و نوجوانان خود را تا کوچکاند در سنین رشد با قرآن مأنوس کنید که تنها یار است و قویترین سپر نجات و به آنها که از تن دادن به هر فشار و سختی برای کمک به اسلام و رضای خدا اجتناب میکنند و ادعای اسلام دارند، به آنها که دریای خون شهدا را نظاره می¬کنند و از لحظه¬ای جبهه رفتن عذر می¬آورند آنها که چه قبل و چه بعد از انقلاب حاضر نبوده و نیستند کوچکترین تنگی و فشاری تحمّل کنند، آنها که از نعمتهای سرشار انقلاب اسلامی بهره¬مندند و از مشکلاتش بری و درعینحال ادّعای انقلابی بودن و اسلام دارند، بهوش آیند و سرگذشت خونبار و دردناک انقلاب اسلامی را از آغاز تاکنون وارسی کنند و آنوقت رسالت خویش را در مقابل خون هر شهید، پیکر افتاده و معلول هر جانباز، دل داغدار هر عزیز ازدستداده که بهعنوان پایههای استوار و تضمینکنندگان انقلاباند، دریابند رسالتی که تاکنون بر زمینش نهاده¬اند، رسالت این است که باید در این راه درد کشید و سر از پا نشناخته جان کند و فداکاری نمود شاید که ذرّهای از دِین را ادا نمود. باید دانست که دنیا مَهد خوشیهای ناپایدار و آخرت مقام جاوید نعمتهاست و بهشت پیچیده است در انبوه رنجها و سختیهای دنیا و عاقبت جهنم پیچیده در خوشیها و لذّتهای دنیا. این سخن علی(ع) است در نهجالبلاغه و بر این اساس باید خط زندگی را ترسیم نمود و عمل کرد.
و شما بیحجابها، هر ذرّه¬ای که از حجاب و عفت شما کم باشد به همان نسبت خفّت و خواری شما بیشتر است. عفیف باشید که بزرگی شما در پوشش شماست خود را بپوشید تا آخرتتان نیک باشد. سنگین باشید وگرنه هر گام که برمیدارید بر آستانه¬ی جهنم نزدیک میشوید. بترسید بترسید از عذاب دردناک خدا. بترسید از آویخته شدن با موهای شیطانی¬تان بر فراز زبانه¬های پر لهیب آتش خدا. بترسید که به خدا سوگند با موها و پستانهاتان خواهند آویخت و این عین عمل شماست نه چیز دیگر و هر عذابی در قیامت عین عمل انسان است که در دنیا چشم بصیرت برای دیدنش نیست. بیحجابها خود را بپوشید و بر نفرینهای ملائکه و اِنس که همیشه نثار وجود شماست خاتمه دهید. والسلام علی من التبع الهدی.
مردم عزیز مسلمان شعائر و احکام اسلامی را احترام گذاشته و عمل کنید به احکام کلی و جزئی اسلام عمل کنید و از هر جنبه¬ای متشرع و پایبند به دستورات اسلام باشید. در آداب معاشرت لباس پوشیدن، میانهروی و اقتصاد، سنگین و وقار، خمس و زکات مال را جدا کردن، احترام به همسایگان، صله¬ی رحم، صدقه دادن، احترام به پدر و مادر، تربیت اولاد و…..خداوند به همه¬ی شما و ما خیر دنیا و آخرت را عنایت فرماید. خدایا به همه¬ی ما توفیق اطاعت و بندگی و عاقبت نیک عطا فرما و از گناهان همهی ما خواران درگاهت درگذر. به فضل و رحمتت.
به امید پیروزی همیشهی اسلام و اهتزاز بیرق لا اله الا الله و محمد رسولالله (ص) بر فراز هر بام به امید نابودی و خذلان همه¬ی ستمگران و زورگویان حاکم بر سرنوشت مستضعفین. به امید طول عمر امام خمینی تا ظهور مهدی(ع) و سپردن توشه¬ی گران انقلاب به آن حضرت و به امید لقاء خدا و رضای حق.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
(شروع در 21 خونین رمضان)(ختم در عید مبارک فطر) – حمید کیانی اول شوال 1404 – 10/4/63
«این برگ را ضمیمه¬ی وصیتنامهام کنید»
برادران گرامی اینک که آخرین روز¬های زندگی¬ام را با نوشتن این کلمات به پایان میرسانم، اینک که تازه از رمضان سرتاسر برکت و رحمت و غفران بیرون آمده و مهیای حضور در جبهه و تداوم خط سرخ ترسیمشده در محرّم 61 هجری قمری¬ام. و خلاصه اینک که کوله بارم را آماده ساخته¬ام و تا حدودی در قلبم گواهیهای برنگشتن و قربانی شدن را مشاهده میکنم دردی بزرگ بر روح و روانم فشار می¬آورد و به شدّت رنجورم میکند. برادران، خواهران، پدر و مادر گرامی و بزرگوارم. از صمیم قلب میگویم و بر این ادّعا خدا گواه است از اینکه حقوق فراوان و بسیار شما را ادا نکرده¬ام درد میکشم. برادران حتماً مرا ببخشید و با تمام وجود از من درگذرید. برادرم…… شهادت برادرم عبدالحسین و مسعود برایت سخت بود و من هرگز نتوانستم حتی ذرّه¬ای از بار سنگین تو را که با شهادت آنها ایجاد شده بود بر دوش کشم. در تنهایی و یکدستی بار¬ها رهایت کردم و به چیز دیگری مشغول شدم. التماس میکنم مرا عفو کن و با قرائت بسیار صحیح و نیکویت حتیالمقدور برایم قرآن بخوان و از فراقم هرگز اندوه مکش که از این دنیا باید رفت و این حکم محتوم ماست. اجَرَکَ اللَّه
برادرانم… و خواهرانم… خدا گواه است خجالت از شما سخت در آزارم گرفته است مرا ببخشید و طلب آمرزش کنید. دِین هیچکدام از شما را ادا نکرده¬ام، احیاناً که نه حتماً ناراحتتان کرده¬ام مرا به بزرگواری خود ببخشید و از بین رفتنم را عامل تحرک و شور و عشق بیشتر خود نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی قرار دهید. برادران در پایان تذکری و آن اینکه بدانید دنیا بهقدری پَست و خوار است که ارزش یک ترش¬رویی و نگرانی از برادر مؤمنی را ندارد. بسیار باهم خوب باشید بسیار بسیار یکدیگر را دوست داشته باشید و به هم محبت کنید. بسیار بچه¬ها و همسرانتان را شدیداً باهم مأنوس و دوست کنید. زیاد به یکدیگر سر بزنید و حتیالامکان تعطیلیهای اول سال را طبق معمول همه باهم باشید و به پدر و مادر پیرم بسیار بسیار خدمت کنید، آنها را بر چشم نهید که شاید دستگیره¬ای برای نجات در روز واغربتا از حال تهیه کرده باشید. برادران و خواهرانم، حتماً باهم خوب باشید و از هم انتقاد¬ها را بهراحتی و خوشحالی بپذیرید و مباد که حتی یکدم کدورت و کینه در دل خویش جای دهید (به هر دلیل) برادران و خواهرانم شعائر اسلام را زنده نگهدارید. سلام مرا، سلام گرم و پرمحبت مرا به برادر بسیار عزیز و قهرمانم محمدرضا چوبتراش (که در حال حاضر اسیر است) برسانید. نجف و کربلای اباعبدالله(ع) را که به یاری خدا بهزودی فتح خواهد شد بجای من زیارت کنید و به یاد من در قتلگاه جگرگوشهی زهرا دعا کنید.
«به امید لقاء خدا» – والسلام- برادر کوچک خانواده پرحرارت شما- حمید کیانی 23/4/1363
«وصیت معلّم شهید حمید کیانی به برادران جلسهی قرائت قرآنش»
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز جلسه¬ی قرائت قرآن حسینیهی بنی فاطمه. سلامعلیکم و رحمة الله و برکاته. برادران عزیز از اینکه مدّتی به هر نحو موجبات تصدّع و ناراحتی شما را فراهم آورده و احیاناً نگرانتان ساخته¬ام مرا ببخشید. از اینکه بسیار وقتها از شما گرفته و پناهبرخدا هیچ سودی نرسانده¬ام و یا ضرری نیز موجب شده¬ام جداً انتظار گذشت از شما داشته و التماس میکنم عاجزانه از خدا بخواهید از این گناه بزرگم بگذرد. از اینکه با هرکدام شما چه آنها که قبلاً در جلسه بوده¬اید و چه آنها که بعد¬ها آمده¬اید خداینکرده تندی و خشم و یا بد قضاوتی داشته¬ام طلب عفو میکنم به بزرگی مقام خویش از من چشم پوشید. برادران اینک که نامه سالها زندگی را به پایان برده و مُهر کرده-ام، لازم است با شما عزیزانی که چند مدتی هرچند کم اما برگِرد کتابی به عظمت همه¬ی بزرگها، قرآن کریم، حلقه زده بودیم تذکراتی ولو اینکه بسیار ناقابلم امّا وظیفه هر مؤمنی است، بر شما گوشزد نمایم. برادران تنها شفیع روز قیامت قرآن است. قرآن است که مردودین از حساب را چنانچه راهی به آشنایی او داشته باشند از عذاب جاوید نجات می¬بخشد، قرآن است که باید از او بهعنوان معلّم، مزّکی، چراغ هدایت، توشه¬ی آخرت، فلاح دنیا و آخرت، جبران گناهان، جلای روح و روان، اطمینان قلب و استماع کلام حق بهره برد. به این عروۀ الوثقی محکم بچسبید و هرگز جدائیاش را بر خویش مپسندید هرچند ساعتی، یادش بگیرید و در دریای بیکرانش غور کنید و هر بار بخوانید که کلید گنجینه¬ی نجات شماست. برادران اجتماعتان را فقط برای خشنودی خدا و ارتباط با ولیعصر (عج) همیشه حفظ کنید و آنها را که کنار می¬کشند بر جمع خدائی خویش بخوانید و هر گز پراکنده مباشید. سعی کنید دیگران را نیز با دوست مهربان خویش قرآن آشنا کرده و همیشه با خود داشته باشید که خدا با شماست. برادران همیشه در فکر باشید چگونه یک نفر را جذب کنید و از چه راهی، چگونه امربهمعروف و نهی از منکر کنید، برادران همیشه در فکر باشید چگونه باکارتان رضایت خداوند را بجا آورید. برادران این سخن من است، هرچند خودم بسیار از معصیت خدا روسیاهم اما بههرحال سخنم این است:«اسلامی که درراه احیاء و پایداریاش بر امام حسین واجب است هستی¬اش را فدا کند، بر امیرالمؤمنین واجب است پس از آنهمه درد و رنج جانکاه عاقبت خویش را هدیه کند و امامان هرکدام نیز بدین طریق جانبازی کنند. یک شیعه و مسلمان چگونه در دوران جولان کفر و استکبار، درزمانی که اینگونه در جهت نابودی اسلام تلاش میشود می¬تواند بیتفاوت زندگی کند. شرط شیعه بودن سر و جان برکف نهادن، آماده¬ی جانبازی بودن و جهاد پیگیر در این راه خونین و مقدس است»
پرحرارت باد جبهه¬های خونرنگ نبرد برعلیه باطل در همیشه¬ی تاریخ و پرتوان باد بازوی توانای رزمندگان اسلام در مصاف با کفر و زور در همه¬ی جبهه¬ها و دست خدا همراهشان و شما برادران تلاش کنید و بر توفیق یافتن شرکت در دفاع از اسلام بهر نحو ممکن که قرآن میفرمایید« هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابِ تُؤْمِنُونَ بالله وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ الله بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ» ای اهل ایمان آیا راهنمایی نکنم شما را به معاملهای که برهاند شما را از عذابی دردناک؟ ایمان آرید به خدا و پیامبرش و جهاد کنید درراه خدا با مالها و جانهایتان این بهتر است شما را اگر بدانید (الصف9-10)
به امید اینکه از یادمان نبرید و همیشه برای نجاتم دعا کنید. خدا نگهدار شما. والسلام.
برادر شما حمید کیانی.عید مبارک فطر 1404 هجری قمری
توصیههای معلم شهید حمید کیانی دربارهی قرآن کریم» بسمالله الرحمن الرحیم.
برادران گرامی، جوانان عزیز مسلمان، مسئولین امور در جمهوری اسلامی، پدر و مادرها، وصیتم را که از صمیم قلب و با تمام احساس و ادراکم بیان میکنم فراگیرید. والله دوری از قرآن هلاکت و سقوط در پی دارد . با قرآن باشید، همیشه، هرروز بخوانید، هر چندکم، هرچند محدود اما بخوانید. حتی نگاهش مفید است، به سیاهی آن نظر کنید مؤثر است، یگانه دستاویز است. محکم به آن بچسبید. گوشه¬ای از اوقات زندگی را بدان اختصاص دهید تا از وجود کلامالله پرتو گیرید و انرژی. به خدا قسم چه دوستانی پر مطالعه و دانا، چه جوانانی کوشا و بااستعداد، و چه انقلابیونی بی¬نظیر که بهواسطهی دوری از قرآن فاسد شده¬اند. بهوش باشید، مباد خویش را از کلام خدا مستغنی بدانیم. نگاهش کنید، بخوانید، احترامش کنید، بر خواندنش گوش فرا دهید، از آیاتش پند گیرید که فلاح است و امید در دنیا و رهایی و رستگاری در آخرت. برادران فکر کنید، میراث پیغمبر است. اگر میل دارید بر حوض، پیامبر را ملاقات کنید لاجَرم باید دریای موّاج و بیپایان قرآن قطرههایی هرچند کوچک، در بار خویش جای دهید که تنها شفیع است. قرآنی است که امام سجاد(ع) عرض کرد خدایا اگر با قرآن در زمین مکه و تنها زندگی کنم هرگز احساس ترس و خستگی و کمبود نمی¬کنم. فرزندانتان را به خواندن و بهره گرفتن از قرآن سفارش کنید که بر هر کاری افضل است و اگر کاری ارزش دارد بهواسطه قرآن است بخوانید و بر ذلیلی چون «من دعا کنید» – حمید کیانی
یکی از یادداشتهای پاسدار شهید حمید کیانی درباره¬ی برادر و برادرزادهی شهیدش عبدالحسین و مسعود کیانی بسمالله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون. هر از چند گاهی یاد همراهان شهیدم قلبم را می¬خراشد. آنگونهام در فکر و غم فرومیبرد که ناچارم به نحوی ابراز دارم که چسان بعد از هر شهادتی قلبم سوراخی دیگر برداشته است. برادرانی شهید شده¬اند که بی مبالغه و اغراق هرکدام بهگونهای معلّم و اُسوه¬ام بوده¬اند، هرکدام بهاندازهای که در زندگیام اثر بخشیدهاند به همان نسبت با رفتن خود بر اندوه و تأثرم نشانده و باغم دمسازم کردهاند.مسعود را ازدستدادهام.پارسایی عاشق و فداکار، واقعاً پارسا بود و فداکار. چه نیکیهایی که از خود به یادگار گذاشت، چه مهربانیها که در حقم نمود. شاید در هر مسئلهای با او مشورت میکردم و اکثریتقریببهاتفاق برنامه هامان را بهویژه در سالهای آخر عمرش باهم و هماهنگ اجرا میکردیم.او رازدار و مشاور توانای من بود. سنّش بزرگتر از من و معرفت و عزتنفس او قابلمقایسه با من نبود و نیست. از قبل از پیروزی انقلاب بااینکه هنوز بچه بودیم و حتی نابالغ و غیر مُکلّف در خیلی برنامهها شرکت میکرد. جلسهی قرآن پناهگاه مداوم او بود و به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با رشد سنّی او روزبهروز بر دامنهی اندیشه و عملش افزوده میشد. شروع جنگ او را به جبهه کشاند و پس از چندین بار شرکت در جبههها و حضور در عملیاتهای طریقالقدس و فتح المبین نهایتاً عمر شریفش در اولین سالهای جوانی به اَجَل مقرر رسید و به دیدار خدا شتافت. گریه میکرد و راز دل بسیار میگفت. چند روز قبل از شهادتش همهی همزمان را به یادگرفتن حتّی حمد و سورهی نماز دعوت میکرد و بسیار اِصرار میورزید، کم ناراحت میشد و هنگامهی ناراحتی او در مسائلِ ناحق بود و بسیار تند .کم سن بود امّا با روحی بزرگ.چرا؟ این مدّعا از وصایای او که بر کاغذ آورده و نیز از صحبتهای آخرش با من در دوکوهه و قبل از آن هویداست. اینها مبالغه نیست. او عاشق شهادت بوده و مفصّل نوشته و به خدا التماس کرده است. قرآن دوای دردهای درون است و شفا و طراوتبخش روح، هر چه بیشتر و زیباتر خواندنش بس کوچک است و ناچیز. چه بیارزش است مسلمانی که در عین توانائی قرآن نمیخواند و از قرائتش روگردان است و افتخار بلند شهیدان ما ایثار درراه دوام و گسترش فروغ تابناک این منبع عظیم نور است و مسعود شهید ما نیز وصیتکنندگان همیشهی قرآن و نماز است او قبل از هر چیز بر دوستان و همزمانش درست قرائت کردن حمد و دیگر سورههای کلام خدا را سفارش میکرد.خدایا روانش را شاد گردان، خدایا به آیههای قرآن کریم تو را سوگند میدهم با نور قرآن نورانیاش فرما و با صاحب قرآن محشورش بنما.
من و مسعود از کودکی باهم بودیم ولی اُوج دوستی و صفاتی حاکم بین ما از همین چند سال اخیر بود. عشقی که گاه در دوری موقت همدیگر میگریستیم. مسعود عزیز آنهمه دوستی و صمیمیت عیب نیست اگر به آرزوی تو برای پیوستن من نیز بیانجامد. مسعود عزیز شهادت تنها راه نیک رسیدن به خداست.گوارایت باد که با عشق آگاهی کامت را از شربت گوارایش شیرین ساختی هنیاً لَك ْ. مسعود عزیز آندم که تیر بر پیکر نازنینت اصابت کرده است در خاطرات چه گذشته است؟ آیا رضای خدا، پیروزی اسلام، سعادت در آخرت. همه آری اما ایکاش برای بدبختی چون من نیز در آن حال دعا میکردی و اگرنه به خونت قسمت میدهم اکنون برایم از خدا بخواه توفیق جلب رضای حضرتش را و نیز جهاد و شهادت در راهش. مسائل زیاد است و گفتن کار من نیست. فقط این بار را باید بگویم که از شهادت او که از نزدیکترین بچهها و اقوام و دوستان به من بود نیز بهرهای نگرفتیم. شما بگیرید. امیدوارم به لطفش مرا ببخشد. برادر بسیار بزرگوار و شریفم مشهدی عبدالحسین. آری روح بلندپرواز و خودساخته. شهادت جانگدازش خلائی عمیق و زخمی شدید بر قلبهای همهی خانوادهی ما بود. یاد حماسههای جاوید او از قدیم تا شهادت، مبارزات او با زور و ستمهای گوناگون ، درگیری او با عمّال شاه، یاد کمکهای بیشائبه و مداوم او به محرومین و فقرا ، کدخدا منشیهای او که چون مَرهمی بر درد دلها سکون و آرامش و دوا بود. یاد پندها و نصیحتهای او به دوستان ، برادران و آشنایان، یاد اشکهای همیشه روان سحرگاهان او دراثنای زیارت عاشورا و آیات قرآن، یاد رقّت قلب او در هر مصیبت و تنگی، یاد آنهمه عشق و محبت به اهلبیت پیامبر اکرم(ص) که همه شرافت و بزرگی است و درس و الگو ازیکطرف و یاد قامت زیبا و سینهی سترگ او، یاد محاسن بسیار زیبا و راستین او، یاد خشمهای بجا و بهحق او، یاد بازوان قوی و توانای او، یاد لبخند دائم نقش بسته بر لبان او، یاد سینهی سوراخسوراخ او، یاد پیکر غرق در خون او، یاد انگشتر عقیق چسبیده بر انگشت یخزدهی او، یاد روزهایی که همه ما در انتظار خبرش بودیم، یاد فرزندان عزیز او، یاد آخرین وداع من با او در دوکوهه، یاد آخرین وداع با جنازهی در کفن پیچیدهی آن شیر غیور، آن بهراستی شیعهی اباعبدالله(ع) و پیرو امام امت و یاد آن عاشق پرشور از طرف دیگر دلها را از غم و درد آکنده کرده و در سوگ مینشاند، و اینک من برادر کوچک آن مرد خدا پس از شهادتش درد و اندوه، در اندوه از دست دادن آنهمه فضیلت و بزرگواری و نیز در اندوه بزرگتری و آن بیلیاقتی من در کسب فیض از این خون پاک و مطهر در پیمودن استوارتر راه حق و حقیقت. برادرم مشهدی عبدالحسین. به خون پاکت مرا ببخش و از شفاعت من بیارزش کوتاهی مفرما. آری غمنامهی مسعود و مشهدی عبدالحسین اندوهی همیشه بر قلب و جانم تا زمانی که شاید به فضل و کرم خدا پیکر نالایق من نیز در این راه با خاک و خون و باروت آغشته گردد و من نیز هدیهای ناقابل که جان است بر پیشگاه مالک دنیا و آخرت تقدیم نمایم. انا لله و نا الیه راجعون.
آری که اگر پس از اینهمه شهادتها و مصائب دلیلی برای تسکین و آرامش خاطرها هست، فقط همین است همینکه ما نیز در این راه لاجَرم به دیار غربت و بیکسی ره خواهیم سپرد. یاد مرگ که گریبان گیر همهی بنیآدم است باعث میشود تا بر شهادت اینهمه عزیزان صبر قابل تحمّل باشد. و امید همیشهی من این است که : خداوندا بهزودی ملاقاتم با شهدا و حضور در پیشگاه کبریائیات را مقرر فرما درحالیکه از سیل گناهانم درگذری و مغفور بر بارگاه عظمتت حضور یابم.
داغ از دست دادن شهیدانی اینچنین بسیار سنگین و اندوهبار است. دوستانی که بسیار باهم بودهایم، بسیار خوب بودند و باوفا. حسین بیدخ- حسن ژاله- محمدحسین اکرمی- محمود شهیان زاده که فقط چند روز از آشنایی باهم سابقه داشتیم اما بسیار عمیق، سید مهدی جولا، مجید کلولی- حمید عنبر سر- مجید صدف ساز – محمود دانشیار – عیدی مراد مهری و……چه سود دارد فقط نوشتن نامها، این نامها باید بر قلبها حک شود که جای یار اگر جز در قلب باشد و نیز صادقانه بیفایده است باری اینها و بسیاری دیگر از نزدیکترین دوستان، همسایگان، همدرسیها، بچههای جلسهی قرآن و ….به خیل شهدا پیوستند و بر داغشان رهامان نمودند. اینها سرمایههای گران و پشتوانههای ارزشمند اسلاماند، لبیکگویان بهفرمان امام، تکرارکنندگان حماسههای کربلا، ایثارگران باجان، و منادیان اسلام و عدالت که همه ارزشهای بزرگ را با شهادت خونین امضاء کردند. اینها الگوهای عزیز و گرانیاند که نهتنها از مرگ مختوم همهی خلایق نترسیدند بلکه آرزوی مرگ کردن را سهل و آسان نمودهاند. عاشق لقاء خدایند و دلیلش آشکار چراکه بیتابان و پر شتابان برای شهادتاند و این از بزرگترین ارزشهایی است که بهراستی رهآورد سیل خروشان خونهای شهداست. و والاترین درستی که باید آموخت، باید آموخت که مرگ را چگونه باید انتخاب کرد و زندگی مسلمان در چه راهی باید خاتمه یابد. و یاد شهدا نه برای گریستن و تأسف تنها که به خاطر یادآوری همیشهی مرگ و لقاء خدا ضروری است.«روانشان شادباد» – حمید کیانی
«یکی از یادداشتهای شهید حمید کیانی تحت عنوان رازی با حضرت حق جل جلاله»
بسمالله الرحمن الرحیم.
خدایا، ایکه وعدهی اجابت دعا فرمودهای، ایکه شاهد نجوی و رازهای قُلوبی، ایکه حبیبت پیامبر و ولیات علی است و جهان بهواسطهی وجود آنهاست. به حبیبت و ولی خودت و به اهلبیت پیغمبر اکرم(ص) سوگندت میدهم. حب دنیا را از قلبم خارج فرما. توفیق خدمت خالصانه را عطایم نما، گناهان بیشمار کبیره و بیشمار صغیره¬ام را ببخش، عبادات مملو از ریا و نقص بنده¬ی ذلیل و پست خودت را به¬ کرم قبول فرما. خدایا بارها با شدّت شرم در پیشگاهت پیشانی بر خاک گذاشتم تا شاید مرا بر بخشی، امّا به عزّتت قسم که لایق بخشیدن نیستم و اگر ببخشی از بی منتهای لطف توست.
خدایا زندگی¬ام را با خودخواهی، کینه¬ی برادران مؤمن، تکبّر، سرکشی، اصرار بر گناه، بدخوئی، عُجب، دورویی و نفاق سپری کردم. همگان پنداشتند درونم نیز چون ظاهر فریبندهی من است. خدا همهی مؤمنین خوشبین به من را و بدین به مرا ببخش و مَنِ درون تباه و ظاهر نیک را از بیکران عفو و اغماض خویش نصیبی عطا فرما. خدایا عشق پیامبر اکرم(ص)و ائمهی معصومین در دلم بوده است و گاه اشکی از غم یا از شوق نسبت به وجود مقدّسشان از دیدگانم سرازیر شده است. تو را به قرب آنها سوگند به دستگیری و شفاعت من بیمقدار و روسیاه در صحرای وانفسای محشر اذنشان فرما.
خدایا سالهای زندگیام هیچ کار شایستهی درگاهت را نکردهام. زشتیهایم که زشت بوده است و بسیار زیاد و آنها را که نیک باید نامید نیز آنچنان آلوده به اغراض و نیات سوء بودند که بدتر از بدیها. خودت از خزانهی غیبت بر من ترحم فرما. خدایا تو آن مولایی هستی که من در طول زندگیام هیچگاه خشونتی از جانبت ندیدم. هر بار که با انبوهی گناه بزرگ و ناسزا بر آستان ولایت تو وارد میآمدم و سزاوار بود تا بر شدیدترین عقوبتم بکشانی تو هیچ از اظهار لطفت نکاستی. گویا هیچ گناهی از من سر نزده است بارها از بدترین اعمالم توبه میکردم و دیگربار تکرار مینمودم و بهخوبی احساس میکردم که تو بهراستی تویی که بسیار توبه را می¬پذیری.
خدایا تو بر همهی جوانب زندگیام نعمت فروباریدی و منِ پست و کفور بیاعتنایی کردم گویا من صاحب نعمتم.خدایا همه را کردم امّا در مقابل، بزرگواری تو بیشتر از گناه و دنائت من است. به کریمی و لطفت بر من ببخش. خدایا راز و نیاز با تو زیباست . زیباست که روسیاهی عصیانگر که همیشه فرمانت را زیر پا نهاده و سرکشی کرده است بر پیشگاهت عرض نیاز و افشای راز کند.خدایا نزدیکی تو از رگ گردن به انسان بیشتر است و رازهای درون را آگاهی. تو بر همهچیز ناظر و گواهی به بزرگیات سوگندت میدهم بر اینهمه معصیت قلم عفو برکش و توفیق خدمت خالصانهام عطا فرما. خدایا چند بار توفیق یافتهام درنبرد حق علیه باطل شرکت کنم. زیباترین صحنهی آزمایش بشر است. اساسیترین پالایشگاه گناه. خدایا به خون جوشان شهدای کربلا.به عشق و شور مقدّس سربازان دلاور حماسهی عاشورا، به التهاب زائدالوصف سربازان صدر اسلام، خدایا به خود سیّداّلشهدا قسمت میدهم توفیق شرکت فعّال در جهاد همیشهی اسلام را به من عطا فرما. خدایا دوست دارم در هر جا که اسلام مظلوم زیر فشار ظلم ناله میکند توفیقم بخشی تا در نجاتش با خون و جانم یاری کنم. خدایا همهی دوستانم و هر آشنایی دلسوزی را که میبینم بهتر از من و بهمراتب بیشتر از من درراه تو زحمت کشیده است، بیشتر ضربه خورده است و فشار و سختی تحمّل کرده است. خدایا منِ بیعرضهی نالایق که زندگیام غرق تنبلی، سُستی، خواب، تنپروری، بیخیالی، و گناه است. مدد فرما تا درراه رضای حضرتت با اخلاص، اخلاص، اخلاص تلاش نماییم. خدایا دوست دارم پس از اینهمه سوگند که به خون شهدا و عصمت ائمه تو را دادهام توفیق جهادم بخشی امّا در این راه فقط به شهادتم راضی باش. خدایا به شهید مظلوم کربلا، درد سوزان عشق درونیام و التهاب شوق و عشق به شهادتم را با توفیق شهادت بخشیدنم در راهت آرامش بخش و درمان نما. خدایا دوست دارم و از پیشگاه کبریائی تو التماس دارم تا آنگونه شهیدم سازی تا در خون خویش غرق شوم، آنگونه که وجودم گواهی خونین از پیکار حق و باطل در همیشهی تاریخ و یادآور همهی دردها و زخمهای ظاهری و باطنی پیغمبر و ائمه و مسلمین صدر اسلام باشد.خدایا شهادتم عطا فرما و در میدان عطا فرما. آنگونه که خونم بر زمین مقدّس نبرد اسلام با کفر و نفاق سندی سرخ باشد از مظلومیّت و حقانیت اسلام.
خدایا اگر مصلحت است دوست دارم تا در سختترین شرایط و با شدیدترین ضربهها شهید شوم شاید از گناهانم شاید، شاید، شاید اندکی جبران شود که جز به فضل تو محال است- خدایا همهی ماه مبارک رمضان را در این دو سال دعایت کردم که «توفیق جهاد کردن و شهید شدن را به من عطا فرما» امیدوارم به خیریت قبول فرمایی خدایا راز و نیاز با تو دلنشین است و حرف دل بسیار، خدایا سفارش بسیار فرمودهای به نیکی و احسان به پدر و مادر. فرمودهای به نیکی حتّی اگر کافر باشند. خدایا از اینکه توفیقم دادی تا در این مدّت کوتاه عمر شاید در سختترین احوال پیری در حد توانم دست پدر و مادرم را برگیرم و چون غلامی در خدمتشان باشم سپاس گذارم. اما نه خدمت نکردهام مگر چه کردهام خدایا از کوتاهی کردنم در حقشان که بسیار بود حق آنها و اندک بود خدمت من درگذر. خدایا به همگان توفیق ده و معرفت که عاشقانه و برای کسب رضایت تو سختترین اوامرت را گردن نهند و در شرایطی که از سختی جان به لب میآید، حوصلهها تنگ میشود، صبر تمام میشود و دنیا به چشم انسان تاریک، آری در آن شرایط خوشحال و مسرور باشند از اینکه اینهمه تنگی برای رضای توست و هم چنان تحمّل نمایند. خدایا از گناهان پدر و مادرم نیز درگذر و به رحمت بیپایانت عفوشان فرما. خدایا طعم تلخ پیری و تحلیل رفتن قوای انسانی را در پیران تا حدودی درک کردهام. به عزت و جلال خودت در جوانی که فصل کار و تلاش و عشق است و درعینحال فصل ارزش کار، به همهی جوانان مسلمان توفیق فعالیت مؤثر در جهت خودسازی و سیر بهسوی خودت و جهاد در راهت عنایت فرما. خدایا اندرونم را غصه و اندوهی مداوم فراگرفته است، میخواهم برای جبرانش مسافرت کنم میگویم شاید بیشتر از این وقتم اتلاف شود، میخواهم تفریح کنم نمیکنم مبادا بیشتر از این غافل از یادت شوم، میخواهم بخوابم، نمیخوابم که مبادا بیشتر به سنگدلی و انحطاطم کشاند. چه کنم، خدایا به عزت و جلال خودت به ما توفیق تداوم در ذکر و بندگیات را عطا فرما و نیز حلاوت عبادت و پرستش است را به ما بِچشان. خدایا همهی زندگیام را مراقب باش، در همهی احوال با لطف و رأفت خویش دستم را برگیر و از ظلمت ترسناک و مهیب گناه نجاتم بخش و چون طفلی نادان و ناتوان و بیاختیار به هر جا و هر کار و هر مرامی که صلاح میدانی رهنمونم باش. خدایا شرمندهام و سربهزیرم اما به درگاهت معروض میدارم که حتیالامکان در اکثر روزها با کلام مجیدت دمساز و رفیق بودهام. چیزی درک نکردهام اما عاشق قرآن بودهام، از خواندنش، از شنیدنش از هدیه کردنش، از آموزش دیدن و دادنش لذّت بردهام. خدا سالهاست در جلسات بودهام اما افسوس که اینهمه توأم با گناه بزرگ بوده است ، افسوس که کارهایم را خود تباه کردهام. افسوس که وقتم را در جلسات گرفتم، در مساجد گذراندم امّا چهبسا همه بربادرفته باشد. خدایا به توانائی وجودت بر من همه را ببخش .به آیه آیهی قرآنت سوگندت میدهم که در محشر کبری، آنجا که ذلت بر من چیره میشود، آنجا که نامهی عملم غرق در معاصی است، آنجا که هیچکس به فریادم نمیرسد، آنجا که از شدّت شرم عرق ریخته و در حضور همهی خلائق سر به زیر افکنده و بر سر میکوبم. به صاحبشریعت اسلام که قرآن بر قلبش نازل شده است قَسمت میدهم قرآن کریم را و پیامبر اکرم(ص) را به فریادم برسان. خدایا اگر حتّی لحظهای ناچیز در طول زندگیام از قرائت قرآن یا نماز جماعت یا هر عملی دیگر را حتّی لحظهای برای تو خالصانه انجام دادهام که بعید است بعید، به خاطر همان نجاتم بخش و اگر لحظهای هم نبوده است چه؟ خدایا امّا از دریاهای بیکران رحمت و لطفت ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. همهچیز ممکن است. ممکن است تا با عطوفت و رحمت خویش گناهکاران را از ورطهی عذاب برهانی. آری که تو همیشه کریمی و مهربان ای ارحم الرحمین. ای فریادرس بیمناکان غریب در ترسناکترین و تنهاترین اوقاتم دستم را بگیر و امیدم را ناامید مفرما.
خدایا التماس میکنم، خدایا تو بر احوال درون و بیرون هر انسان آگاهی، خدایا تو گواهی که در ضمیر ما چیست و نیّت ما را میدانی، اینک خاضعانه در درگاهت ابراز راز میکنم.
خدایا اگر هدف رضای توست، اگر هدف جلب خشنودی تو و یاری دین توست، چگونه باید زندگی کرد. خدایا ازیکطرف جنگ است و دردهای سنگینی وارد بر اسلام، جنگ است و دریایی غم و اندوه بیکسی اسلام و در این میان ما جوانان مدّعی اسلام. و نیز من بیلیاقت توخالی، ازیکطرف تحصیل واجب است و در این سن که مساعدترین سن برای شروع تحصیل است بسر میبرم. خدایا فکر میکنم آیا در دانشگاه در این رشته یا حتّی رشتههای دیگر خواهم توانست تکلیفم را ادا کنم.یا حوزهی علمیه،خدایا مسلّم است جنگ نیز واجب است.در این میان راه صواب راه رهنمونم باش. خدایا دستم را برگیر و بر طریق راستم استوار ساز. خدایا دوست دارم حوزه را بهعنوان صحیحترین راه تحصیل که انشاء الله مورد رضای تو باشد. حداقل در این موقعیت من شروع کنم اما خدایا به خون همهی شهدا سوگندت میدهم، خدایا به بزرگواری برادرم مشهدی عبدالحسین و مسعود و به ارزش همهی شهدای اسلام قسمت میدهم لباس مقدّس جهاد را و قبل از آن صرفاً و منحصراً کسب رضای حضرتت را و در ادامه شهادت در راهت را نصیبم فرما.خدایا به قلب و پهلوی شکستهی فاطمه(س) توفیق جهاد پیگیر و شهادت درراه رضایت را نصیبم فرما. خدایا بهترین و عزیزترین دوستان ما را گرفتند،خدایا برادرم، فرزند برادرم، وعدهی زیادی از نزدیکترین دوستانم را از دست دادهام. حسین بیدخ- محمدحسین اکرمی- طاووسی- امینی خواه- افشار نیا- نادی بلوچیان- مهدی غفاری- حمید عنبر سر- حسن ژاله- محمدرضا نوری- ناصر فیض حداد،….. و اینک خدایا هر بار که آرزوی دیدارشان کنم جز در قبرستان موعدی نیست- خدایا به خون این عزیزان شهید سوگندت میدهم توفیقم بخش تا چون خود آن عزیزان تفنگ بر زمین افتادهشان را با اخلاص، اخلاص، اخلاص و فقط برای رضای تو ای سریع الّرضا بر دوش گیرم و لباس زیبای جهاد را آنچنان بپوشم. و خدای مهربان ستارالعیوب، غافر الّذنب و قابل الّتوب، آنقدر سختیهای طاقتفرسای جنگ را براندام و روحم برسانی تا شاید ای بزرگِ کریم گوشهای و ذرّهای بس ناچیز از نعمتهای بیکرانت را شکر گذارم که نتوانم، و شاید مثقالی از گناهان بی¬شمار و لذتهای خلاف رضای تو را که چشیدهام جبران نمایم که باز نتوانم. مگر اینکه چون همیشه از بیکران فیض تو چون پیش نسیمی نیز برما وزد و از ورطه¬ی سقوط دنیا و آخرت خلاصمان سازد.
لباس خاکی رزم زیباترین و شرافتمندانهترین لباس بر پیکر مسلمان جوان، و شهادت بیمثالترین و ارزشمندترین مرگ و یگانه آرزوی بزرگ من است. خدایا به همهی ارزشهای بزرگ سوگندت میدهم توفیق جهاد پیگیر و شهادت سرخ را نصیبم فرما.آمین – حمید کیانی
«برای زندگی باید فکری کرد که صرفاً برای رضای خدا صرف گردد» «برای نیل به رضای خداوند همهی فشارها و تنگیها را چشید و از همهی» «مخلوقات خدا برای حضرتش راضی بوده و با اعداء الله تا مرگ قطعی» «و شهادت سرخ چون اباعبدالله مقاتله کرد.اینک به یاری خدا و تحت عنایاتش تصمیم روسیاهترین بندهاش نیز این است»بعون الله و توفیقه-جمعه 14/2/1364 ««خدایا توفیق بندگی، جهاد و شهادتم کرامت فرما»»- حمید کیانی
« یکی از یادشتهای معلّم شهید حمید کیانی در وصف دنیا»
سخنی از دل برخاسته، مهرومومهایی هرچند کوتاه زندگی کردن در دنیا با مقداری تأمّل و تفکّر پوچی و فنای دنیا با همهی مواهبش را مینمایاند. مینمایاند که دنیا را بر هیچچیزش نباید اعتماد کرد.همه محل گذراست و بس. هیچ لذتی را نباید در دلخوش داشت. هیچ لذّتی را به خاطر خودش نباید دوست داشته و هیچ درد و رنجی را که دنیا مملو از آن است نباید صرفاً بد دانست آلام و رنجها همه نیک¬اند و گوارا اگر با دیدهی واقعی نگریست و لذات و خوشیها تیغ و زهر. در این دنیای پررنگ و نگار زندگی کردن و از درودیوار گویا بهره داشتن سبک و روش میخواهد . اگر همهی مقاطع زندگی را در یکی از قالبهای اساسی آخرتش یعنی یا برای خدا یا برای خود دنیا شکل داد، همهچیز حل است. یا برای خو دنیاست که در این حال آب گرم نوشیدن خاری بر کف پا رفتن، مقداری غبار فرود آمدن، هوای گرم، هوای سرد، مصائب مختلف دنیا ، نعمتهای خدادادی از قبیل جنس فرزندان، شکل و قیافهی آنان و مدّت زندگی، پایان آن و هزاران چیز دیگر انسان بدبخت یئوس و کفور را رنج میدهد. حق دارد چون پایان کار را درک نکرده است. معنی ندارد در دنیا زندگی کرد و از ذرّهای لذّت ممکن اغماض نمود. باید همیشه خوش بود.چرا مقداری از زندگی در جنگ، مقداری در آوارگی و یا در حالات عادی مدتی در کودکی و نادانی و پس از گذشتن کودکی هر از چند وقتی مشکلی را درگیر شدن.معنی ندارد که از این وضع رضایت داشت.آری باید دیده ی دنیانگر و خدا را نشناس هر چند سجاّده ی نماز گویای شناخت خداست امّا او نشناخته است.با این دیده باید این چنین آرزوی لذّت کردو از نیش یک پشه ی کوچک ورزش گرم لحظهای باد در شب های تابستان و از این قبیل رنجید و تا سر حد کفر پیش رفت.یک موجود خودخواه و از خود رضا: چرا پشه را آفرید تا من رنج بکشم،چرا هوا گرم شد، چرا فرزندم چه شد، چرا چنین و چنان شد. همه سخن ازرنج و ناراحتی خود اوست. میخواهد همه چیز طبق مرادش پیش رود. امّا همین انسان اگر با دیده ی دیگری بر دنیا و همهی مظاهر و مواهب دنیا نظاره کند، تفسیر خوبیها و بدی ها دگرگون می شود. در این جا فقط خداست. سخن از من و زندگی من نیست که چگونه باشد تا من راحت باشم.سخن از خواست خداست که چه بوده است. فرزندم دختر است یا پسر، زشت است یا زیبا ، هوا گرم است یا سرد ، همه چیز جوابش دلخواه است .چون همه به خدا بر می گردد.چرا از گرمی هوا نالید، چرا از نیش پشه ای رنجیده .نه تنها رنج ندارد که همه لذّت است،چرا چون همه نعمت خداست و مقدمه ای برای زندگی جاوید.انسان مسلمان دانا همیشه از این رنج ها با خوشروئی استقبال می کند چرا که از جانب خداست. و ضمناً زود گذر است.خجالت بکشد انسان مگر تضمین شده است آخرت او چیست.انسانی که سرا پا ضعف و نادانی است، همه جهل و کمبود و ناتوانایی است چطور از از همهی ناراحی ها اسقبال نکند. همه را بدین امید که فردای قیامت جبران می شود، همه از خدای بزرگ است ،من خیلی گناه کار و خوارم،…همهی اینها پس چه نیکوست .نیش پشه را بر جان خریدن و گرمای سوزان را تحمّل کردن و ذوق زدن که همه از خدای کریم و مهربان است .این از باب اینکه دنیا چگونه است و نعمت های خدا کدام.اماتکلیف در دنیا چیست. در این اوضاع چه باید کرد. هدف رضای خدا و انجام تکلیفی است که خدا مشخص کرده است خواه با لذّت خواه با رنج همراه باشد.نماز،روزه،حج،جهاد همه باید برای رضای خدا باشد.اگر مقتضی است برای رضای خداآوارگی، گرسنگی، نقص عضو، فشار، را تحمّل کردن چه زیباست اگر مقتضی است برای جلب رضای خدا در خون و خاک چون مرغ پرو بال زدن چه زیباست و هیچ اندوهی بر این قضایا روا نیست که همه برای اوست. قلب ها را عادت به مهربانی دهید حتی به موجوداتی که اذیّت می کنند و خوشحال و راضی باشید حتی از مسائلی که رنج و درد به همراه دارند که همه نعمت های خدای مهربان است.این از یکطرف که باید همه چیزدنیا وآخرت را از خدا دانست و نیز دیگر آنکه در راستای انجام وظائفی که خداوند بر عهده ی ما گذاشته است فقط به قول امام امت ادای تکلیف را مدّ نظر داشت خواه پیروزی خواه شکست را بدنبال داشته باشد در هر حال واقعاً پیروزیست چرا که برای رضای خدا و انجام فرمان خدا گام برداشته است.حقیقت این است که در عالم اسلام مخصوصاً در جمهوری اسلامی که خواستار اجرای حدود الهی و گسترش آئین رهایی بخش اسلام و آزادی همهی انسان ها از قیود بندگی و عبودیت غیرخداست، روزِ راحتی بر مسلمین نمی پسندند. هیچ گاه دشمنان اسلام نخواهند گذاشت در رفاه و آسایش باشیم، هیچ گاه راضی به آرامش و سازندگی در مملکت اسلامی نیستند لذا در این آرزو که کی باشد جنگ تمام شود،کی باشد دیگر جوانها آسوده باشند،کی باشدمردم نفس راحتی بکشند،کی باشد دیگر خونها ریخته نشود و از این قبیل سودن و منتظر این حرف ها نشستن بیهوده است. فقط باید در فکر ادای تکلیف بود،چگونه خدا را راضی ساخت.مگر زندگی چقدر است که چندین سال آن را در فکر و انتظار پیروزی درجنگ تأسف خورد و چند سال در انتظار های دیگر. یقیقاً فشار بر اسلام روز به روز بیشتر میشود و این گواهی محترم تاریخ است.پس از هر درگیری و نزاع بین اسلام و ضد اسلام و رسیدن به پیروزی در آن مقطع، دیگربار نزاعی شدیدتر و پردافعه ترآغاز گردیده است.پس مسلمان عزیز در این فکر باش که فقط خدا را راضی نگهداری و فرمان او را گردن نهی و بس، که در این صورت چنانچه در این راه به کوشش و تلاش برخیزی(لطف زندگی گر هست در این است ونه غیر وگرنه لذّت در پیروزیِ اندک است و اندوه در شکستِ زودگذر)و همّت به خرج دهی همیشه پیروزی خواه رایت بلند اسلام را به اهتزاز درآوردی و خواه بر پای بیرق خونین رسول اکرم(ص)در خون خویش بغلطی خواه در جبهههای نبرد درخشانترین افتخارات وپیروزیها را بیافرینی و خواه شاهد آواره شدن فرزندان و ویرانی خانه هایت باشی،خواه بر دروازه های دزفول با عراق درگیر باشی و خواه در جزیره ی مجنون ،خواه نبرد بَدرپیغمبر را بخوانی،خواه حماسه ی خونبار و غمبار عاشورا را در هر حال پیروزی.که عین پیروزی اینست که تحت فرمان خدا گام برداری و این سخن مولایت علی(ع)که اگر چنین درراه رضایت خدا تلاش کنید اگر در دنیا به پیروزی و فتح دست نیافتید علی(ع)ضامن رستگاری شما در فردای قیامت است.و برای یک مسلمان همین مهم است و ضمناً باید توجه داشت که وعده ی خدا پیروزی اسلام است هر چند در راستای این راه هزاران شکست ظاهری وجود داشته باشد که راه را بایدمنزل به منزل پیمود.در یک منزل ملائکه ی خدا فتح را هدیه مینمایند و در یک منزل خواست خدا بر شکست ماست ولی در هرحال مقصد مشخص است و مسیر اسلام روشن و حرکت سیل گونه ی انقلاب اسلامی بطور مداوم رو به جلو طی منزل میکنند و نهایتاً عَلَم خونین و پر افتخاراسلام که روزی بر دوش پیامبر بوده است با افتخار بر دوش حضرت ولی عصر(عج)مشاهده میشود و مسلمین شاهد عزّت و سر بلندی اسلام خواهند بود ان شاالله…
اَلّهُمَ وَفِقنا لِما تُحِبُ وَ تَرضی- حمید کیانی-28خرداد ماه1364- 28رمضان المبارک1405
««یکی از یادشتهای معلّم شهید حمید کیانی در مورد گناه و توبه»»
بسم الله الرحمن الرحیم
لحظاتی در زندگی انسان مسلمان هست که شاید جزء بهترین ولی تاّسفبارترین و آموزنده ترین لحظات باشد و آنهم زمانی است که مسلمان از انجام اعمال کَریه و زشت خویش تاحدودی پشیمان شده و بر ناتوانی و ضعف خویش در مقابل هواهای پلید نفس امّاره واقف میشود. زمانی است که از خویشتن متنفر است و از خواندن نماز هم شرم میکند از رفتن و بازدید با دوستان و اقوام و رفتن به مجالس و مجامع هم بیزار است چون فعلاً از وجود خود بدش میآید.و این چه بسا بی جا هم نباشد. چون در این اوقات بر اندرون فاسد خویش نظاره میکند و از آنهمه نماز های بیروح و اعمال نیکوی پر از غل و غش و آلودگی که تا آن زمان جلوشان پرده ای از غفلت را کشیده بود، پرده برمیدارد و ازهمهی کار هایش بیزاراست. این لحظات زمانی است که انسان در می یابدکه چقدر ضعیف و اجیر است.اجیر نفس پلید شیطانی. می فهمد که چقدر خود را گول زده است،چقدر ظاهر سازی کرده است، چقدر در مقابل دیدگان این و آن خود را آراسته ولی در در تنهایی و خلوت در تباهی و گناه غوطه خورده است.چقدر از روح واقعی عبادات بی بهره بوده است.آری اینهمه آگاهی در اوقات تنبّه و پشیمانی است. پشیمانی از اینکه در لحظات گناه همهی دستورات،وعده و وعیده های خدا را که میدانست پایمال کرد.پشیمانی از این که در لحظات گناه با عِلم و یقین خدا را معصیت کرد،از اینکه آنهمه بزرگواری و عزّت نفس و قدرت و کمال را میتوانست با صبر بر دوری از گناه بدان دست یابد پشت پا زد و برلحظهای پیروی نفس و لذّت و بهره ی دنیا چسبید،پشیمانی از پذیرش خواری و ذلّت و پشت کردن بر عزّت وسعادت.از چنین لحظاتی باید بسیار درس آموخت که همهی درسها در آن هست.خدایا به گناهانم اقرار میکنم و در این حال،تنها تو را هم عفو و گذشت توست و لا غیر. که اگر مرا عقوبت نمائی هرگز نباید روی نجات را بیابم. خدایا بارها شده که متنبه شده و توبه کردهام امّا باز در نوسانات دنیاگول خورده ام.باز دیگربار حضورونقش فعّال شیطان فریبم داده است باز دیگرباربا هزاران نوع توجیه و کلاه به گناه تن دادهام.آری بارها تصمیم خویش را بر دوری از گناه به عناوین مختلف شکسته ام و این بسیار سُست اراده وضعیفم ساخته و از خود متنفرم نموده است.آخر اراده ی قوی آنست که در خواهش های نفس خود را نبازد و تن ندهد،اما من بارها هزاران بار اراده ی خود را شکسته ام و اینکار انحطاطم را باعث شده است.حتی کودکان از من با اراده ترند.آنها بیشتر ثبات و قوام دارند.این حرفها از درون دلم میخزد و هرگزتعارف و انشاء نیست.حرف دل منیست که برای انجام گناه اینچنین توجیه کرد و انجام دادهام ودر مقابل هر گاه مصمّم برای انجام یک کار نیک گشته ام باز با انواع کلاه شرعی و غیرشرعی از انجامش باز مانده ام.میگفتم مگر امروز است تنها،فردا هم میشود،مگرمیشود همه اش را با عبادت گذراند ،مگر منم تنها که باید کار خوب انجام بدهم،میگفتم من که کار خوب بسیار کردهام مگر میشود یک گناه را برویم بکشند.آری اینها همه توجیهاتی است تا شانه از انجام یک کار که تا حدّی سخت بوده است خالی کنم.کارهای خوب را آنجا که کاملاً به میل و رغبت بوده است انجام دادهام نه اینکه رضای خدا چیست و اگرهم بی رغبت بودهام و در عین حال انجام دادهام مثل نماز بسیار بی روح و بی روح.زندگیم را با پوچی گذرانده ام،کدام عملم رضای کامل خدا را در بر داشته است،کدام خدمتم بر جای مانده است،آیا باری از دوش اسلام بر داشتم،آیا به وصایای پیامبر در حفظ کتاب و عترت عمل نمودم،آیا حتی یکبار نماز را که عبادت همیشهی مسلمین است با خشوع وخضوع گزاردم،آیا دوستیهایم برای خدا بود،آیا جلسه رفتن و معاشرتهایم برای خدا بود،آیا جبهه رفتنم برای خدا بود،آیا دعا کردنم با روح و واقعی بود،آیا باطنم آنگونه که دوستانم پنداشتند نیکو بود،آیا اوقاتم را صرف کار های خوب کردم،آیا اطلاف وقت نکردم ،آیا…..و هزاران آیای دیگر که شاید جواب همگی نه باشد. که عمر گذشت و بی هیچ توشه ی عملی هنگامه ی حضور و قیام خدا در پیشگاه خداوند و وقت پاسخ به نکیر و منکر در رسید. هر شب وقتی میخوابم و بیدار میشوم پیش خود میگویم(در واقع خود را گول میزنم)خوب شب آینده زودتر بیدار میشوم و نماز میخوانم. هر صبح میگویم فردا بیشتر قرآن می خوانم. بعد از هر نماز میگویم نمازآینده را با حال بهتر و تعیقب بیشتر و خضوع میخوانم. هر گاه که در اوج غفلت و گناه به لطف خدا بعضاَ متوجه میشوم وعده میدهم که دیگر به ذکر ویاد خدا مشغول میشوم و…ولی هیچگاه و نه آن فرداشب و نه آن فردا و نه آن نماز آینده و نه آن یاد وذکر خدا فراهم نیامد.آخر همه اینها دلخوش کردن بی اساسی بود که خود آن باعث این شد که هر بار بیشتر از بار قبل به گناه تن دهم. چون همیشه برای خود توجیه می کردم باعث شده است که اصلاَ اصلاح نشوم. اگر حق پشیمانی را ادا میکردم باید از فرط غم دِق کرده و جان بدهم و این نتیجه پستی و دنائت است که در مقابل آنهمه سر پیچی و عناد تباهی اینگونه…..گاه به فکر فرو میروم و نیک در میبام که چه بسیار بودند کارهایی که اگر در مقاطع حساس زندگی آنها را انجام میدادم و ندادم یا دادم ولی اگر بهتر انجام میدادم چه ضررهائی که مرتفع میشد ولی نکردم.افسوس و امان.خدایا چه کنم،خدایا چه کنم که کوتاهی و غفلت نمودم.میتوانستم به پدر و مادر پیرم خدمت بسیار کنم ،نکردم،میتوانستم در جنگ بسیار بسیار بیشتر و بهتر مؤثر باشم،نبودم میتوانستم در جذب رفقا و آشنایان به مساجد و جلسات کوشا باشم نبودم و احیاناَ عاملی برای دفع نیز گشتم.میتوانستم در فلان جا شاید جان انسان یا انسانهائی را نجات دهم و شاید غفلت کردم و نادان بودم و آه که دردی بزرگست.درد سنگینی بار مسئولیت انجام نگرفته بر دوش. درد و اندوه و افسوس که چرا چنان نکردم و یا برعکس که چرا چنین کردم.در هر حال باید نیک متوجه بود که وظائف اسلامی و انسانی را نبایدبا هر دلیل منطقی و غیر منطقی تراشیدن و با هر خودخواهی ،خودبینی،تکبّر،بی نیازی، وبا هزاران عذر دیگر که هر کدام خود گناهی بزرگ و عاملی قوی در این راهند بر زمین گذاشت و گذشت که هر وظیفه ای و تکلیفی را چون نماز بدرستی چون نماز زمانی هست و مقداری هر چند کم و زیاد ولی اینطور نیست که هر کار را هر وقتی انجام داد.که آینده ی پر افسوس و فغان من فریاد می زند « های مسلمان ای ایکه ادّعای گام نهادن درراه رضای خدا را داری مواظب باش عمر میگذرد ودرحساسترین لحظات مسئولیت هایی مخصوص را بر زمین می نهی و بی محل میگذری،انجامشان ده که فردای تو نیز آبستن تأسف بر فوت شده ها نباشد بلکه از حِال من درس گیر،بر هر مسئولیت خویش هر چند کمرشکن و پر زحمت تن ده که این ارزش حیات دنیاست. و در خوش و راحت زیستن درحالیکه خلاف تکلیف باشد هیچ روحی نیس.واین زندگی حیوانات درنّده و عیّاش است.آخر از فلسفه های خلقت است که درراه ادای تکلیف باید زندگی را گذراند.به امید آنروز که مولای معصو م ما امام زمام ظهور یابد و بار های نهفته ی اسلام را دیگربار بر دوش مبارک بر کشد و بر مأوای جاودان خویش راه برد.ان شاالله. ای مولاو مقتدای بزرگ ما امام زمان(ع)ما پیامبر اکرم و همهی ائمه ی معصومین را زیارت ننموده ایم. و تو ولایت ما در این زمان را بعهده داری. اما تو را نیز هیچ چشمی که از قبیل ماست یارای دیدن نیست تو را با چشم دل باید دید اما من و امثال من کجا و چشم بصیرت کجا؟کدام بصیرت است که با اینهمه نافرمانی و طغیان، با اینهمه گناه و عصیان بدست آید؟چشم بصیرت و دل بینا را با اطاعت و تسلیم خدا باید کسب کرد که براتی ما میّسر نیست.تنها یکه را داریم. مولای ما تو از خانوادهی با کرامت و فضلی به ما رسیده ای،تو جدّت رسول الله(ص)است که خزانه ی کرم است پدرت علی(ع) است که سائلین را مأواست،مادرت زهراست که نام مقدّسش گره گشاست وپدران و اجدّادت و هر کدام خورشیدی از کرم ،دریایی از احسان،دنیایی از مهربانی و هر کدام نمونه ای از پیغمرند(ص) .تو از خانوادهی آخرین پیامبر خدایی تو آخرین حلقه از زنجیره ی دوازده حلقه ای چون خورشید فروزان امامانی،امام عصر(ع) دستانمان را بگیر و از تباهیها نجاتمان بخش ،امام زمان تو پرچم پیامر را بر دوش حمل میکنی ،تو بار گران رسالت پیامبر رابه مقصد میرسانی،ما را نیز با این قافله ببر،امام زمان از ما راضی باش،اعمال زشت ما را چون دوستی مهربان اغماض بفرما و از خدا بخواه که به عصمت مادرت زهرا(س)از ما شیعیانت در گذرد. مولا غربت و تنهایی ما را آگاهی، زمانه ی پر نیرنگ ما را ناظری،عشق ما را با خانوادهی پیغمبر اکرم(ص)و به حضرتت میدانی.مولا ما به جز انسانی ذلیل و کم توان نیستیم،خودت از خدا بخواه گناهانمان راببخشد.امام زمان به واسطه ی شهدای ما،معلولین ما،فداکاریهای رزمندگان،شرافت امام امّت ما ، دلسوزی مسئولین مخلص ما،یتیمان پدر را درراه خدا از دست داده ی ما ناله های بیوه زنان جوان ،و همهی خوبیها ارزش های نیک در زمانه ی ما،بر من و امثال من نالایق وبی ارزش نیز نظر فرما و نجاتمان و شفاعتمان را از خداوند طلب فرما.تو طلایه دار اسلام و قرآنی،تو آرامش قلب های ملتهب و اندیشه های پریشانی،تو از ارزنده ترین مخلوق خدا در این زمانی،تو یادگار اشرف انسان هائی،تو خلیفة اللهی،…اما افسوس که دستمان از دامان پر برکت و مهر و صفایت کوتاهست.به شرافت قرآن و پیامبر و اهل بیتش قسمت میدهم روز وا اسفا که روز رسوایی من است ،که روز حساب رسی بر زشت ترین اعمال من است ،که روز حساب پس دادن من از همهی کم کاریها ، غفلتها ، سُستیها ،ترسها،شرکها،تکبّر هاو…یم در طول زندگی است که روز تنهائی،غربت،بی کسی است،که روزعریان و ذلیل و محشور شدن است گواهی ده که این سگ درگاه،این بنده ی پست و زبون را با طفیلی همهی خوبان،به طفیلی پیامبر اکرم(ص)به واسطه ی حرمت حضرتت ببخش.در آن روز یاورم باش و اگر محّبتی به خاندان پر شرافتتنان ورزیده ام مزدم بخش که از خانوادهی پیامبر که زینت آسمان و زمین اند جز کرم و لطف بر شیعیان نشاید.روحم فدای لحظه نفس کشیدنت،روح و جانم فدای اَنفاس قدسی ات.”ترا به خدا دستم را بگیر” حمید کیانی
««یکی از یاد داشتهای معلّم شهید حمید کیانی در وصف رهبر کبیر انقلاب»»
بسم الله الرحمن الرحیم 25 مرداد ماه سال 1364 روز انتخابات چهارمین دوره ی ریاست جمهوری است. اخبار ساعت 30/8 تلویزیون گزارشاتی از چگونگی برگزاری انتخابات سرنوشت ساز را پخش کرده و ضمن آن گزارش مصوّر اخذ رأی امام امت را نیز. خدایا چه رهبریست . چقدر عظمت روح و شکوه در یک انسان. خدایا یک انسان است امّا به مثابه ی هر چه انسانند. یکفرد است در یکجا اما عملاً در هر چه قلب پاک و صادق هست ساکن است. چنان مسلّط بر نفس و معتمد برآنست که گوئی هرچه از امیر الؤمنین روایت شده است در او مجسّم است. همه چیزش نیک و نیکو. خدایا قلبش را خوشنود ساز و در واویلای قیامت از ما امت ناسپاس و کفور راضی اش فرما که رضایتش رضایت مولا مهدی(ع) و رضای توست. چنان با شهامت و صلابت است که کوههای خشن و سنگی که میلیونها سال است حوادث دَهر افسرده شان نکرده است را لبخند میزند. شهامت و صلابتی که از جدّش علی(ع) بیادگار گرفته است. چنان متواضع است که آرزو میکند خدمتگذارش بخوانند و چنان سرافراز و سترگ که غریو نهیبش بر دیو سیاه ستم، کابوس وحشتناک خزیده ی در کاخ سفید، زرق و برق بی مثال استکبار را لجن مال کرده است.آری امام، مردی مَلَک صفت که هر چه زنگار معصیت و گناهست را از قلب مبارکش زدوده است.شاهدی راستین، رهبری که در همهی قلبها خانه آراسته است. همه جا از دور افتاده ترین مزرعه های سرسبز کناره های مدیترانه و اقیانوس آرام و اقطار عالم تا آحاد ملت ما، همه آکنده از مهر و محبّت صادقانه و عاشقانه ی او. نام بلندش قوّت قلبهای مسلمین است و شمسیری بر شاهرگهای ستم و تباهی. خمینی نام مقدّسی که بعد از انبیاء و ائمه نام هیچ قائد و مرادی به محبوبیتش نیست. روح الله و روح و روان ما.آری به شرافت جدّش که بهراستی روح پر فتوح عالم اسلام و تشیّع است. چه زیبا و پر معناست آرزوی توفیق اطاعتش را داشتن. خدایا ما دستمان از دامن پر مهر پیغمبر اکرم کوتاهست.کجاست زمانی که پیامبر مبلغ اسلام بود، کجاست زمانی که علی(ع) برای دفاع از حریم مقدس مکتب سپاه می آراست، کجاست فریاد هل من ناصر اباعبدالله، کجایند تا پاسخ به همهی فریاد های بی پاسخ مانده ی خویش را در ندای لبیک یاران امام خمینی دریابند. خدایا هر چه تنهائی بر امامانمان دردناک بوده است مانده ایم اما به خون همهی شهیدان اسلام، به فرق شکافته ی امام مظلوم علی ابن ابیطالب(ع) سوگند که تا زنده ایم. لحظهای به تنهائی امام رضایت نخواهیم داد و هرگز نخواهیم گذاشت فرمان مبارکش که بهراستی فرمان پیغمبر و علیست به فراموشی سپرده شود و ضامن اجرای ادّعای ما به عظمتت سوگند که خون و جهان ماست. با خون گرم خویش وجوب پیروی محضش را تأیید خواهیم کرد. با تحمّل همهی دردها و فشار هائی که زیرِ لوای مقدّس آن امام عزیز برما میرسد ثابت خواهیم نمود که هر که را ادّعای مسلمانیت و جز در زیر پرچم ولایت خمینی گام بر میدارد در گمراهیت و ظلالتت. امام عزیز، سرو جانم فدای تو باد. زیرِ لوای مقدّست که راستیش رایت پیغمبر است در خون خود بغلطم و روح پر فتوحت راضی باشد. امام عزی تو تجسّم کرامت محمّد(ص)، عدالت علی، حِلم حسن، عشق حسین، زُهد زین العابدین و شرافت و بزرگی و سخاوت و شجاعت و تقوای همهی امامان معصومی. تو بهراستی که از سُلاله ی پاک سیدالشهدائی، امام عزیز ترا به جدّ بزرگوارت قسم میدهم نزد حضرتش شفیع این سرباز رو سیاه خویش باش. شفیعم باش که بخدا قسم هیچ افتخاری در زندگی به اندازه ی سربازی در رکابت خشنودم نکرده است. چرا که این یگانه راه است و که توّلی و تبّری را اینگونه باید پاس داشت. با شمشیر، با خون و با در کف اخلاص نهادن همهی هستی برای اطاعت فرمان جانشین پیغمبر. که اینک توئی آری توئی طلایه دار قرآن و اسلام و پاسدار هر چه ارزش اسلامی و انسانی است. اماما تو مایه ی حیات اسلام در عصر ما شدی، تو بودی که اسلام اسیر در چنگال مبتکران را با خروش بی نظیرت رها ساختی. توئی که شرافت بر باد رفته ی ما را با توکّلت باز گرفتی، توئی که به زندگی معنی دادی وگرنه مسلمانی بی روح و بی انگیزه بودیم که تفاوتمان با کفر فقط در تحرک زبانمان به ذکر شهادتین خلاصه میگشت. تو عزیزی، تو روح منی، روح و جانم فدایت باد، تو پیشوای مائی. هرچه فرمان دهی برخورد واجب میدانم که گردن نهیم و به هر قیمت ممکن بر کُرسیش نشانیم. ترا بخدا در پیشگاه ربوبی درخواست نما که پیغمبر اکرم(ص) برایمان استغفار کند. از علی و حسین بخواه تا جزء یارانشان محسوبمان کنند. که اطاعتشان را مطلقاَ در اطاعت بی چون و چرای مرد خدا مردی چون تو میدانم.والسلام.حمید کیانی
««یکی از توصیه های معلّم شهید حمید کیانی در پیروی از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی»»
روز ارتش جمهوری اسلامی و بعثت رسول اکرم(ص) پس از رژه نیرو های اسلام در شهید آباد دزفول 29/1/64 بسم الله الرحمن الرحیم. …امام امت موهبتی است شاید بی نظیر، شکر بی پایان خدا را که به رهبریش بر امت مظلوم و بی پناه اسلام برگزید و ما را توفیق پیرویش عطا کرد. امام امت فقیهی است جامع جمیع خصلتهای نیک و بایستگی های یک رهبر لایق مسلمان. او مردی است از فرزندان رسول خدا و اطاعتش واجب است. پس از خلافت ائمه ی مسلمین(ع) هیچ کس در هیچ دوره ای نتوانسته رهبری کامل امت اسلامی را بعهده بگیرید. و اینک امام چون خورشیدی فراوان بر برگ برگ زرّین تاریخ، برهمهی آنها که در تاریخ پر حماسه و شکوه اسلام افتخار رقم زده اند نورش برتری دارد. او مردی است که وارث تلاشهای خستگی ناپذیر و بی وقفه ی همهی پرچمداران اسلام از ابتدای غیبت امام زمان(ع) تاکنون است. امام وارث تلاشهای پیغمبر اکرم(ص) و ائمه ی معصومین است. آنها که اطاعت امام راحتی ذرّه ای از اطاعت ائمه ی معصومین کُند و کوچکتر میپندارید در اشتباهند. رخنه ی خطرناکی که در هر دوره از تاریخ اسلام سیلی محکم آنرا خورده و هر بار حتّی در زمان خود امیرالمؤمنین مسیر اساسی اسلام را بکلّی دگرگون کرده است، خوب شیعه نبودن است، باید رهبر و امام را در هر دوره ای مطیع و فرمانبر بود، بی کم و کاست آنگونه که فارغ از هر ابهام و دغدغه و دودلی، با اعتقاد و اطمینان راسخ فرمانش را به جان خرید. جنگ صفّین پر ضررترین و طولانی ترین جنگ علی(ع) است. پس از ماهها جنگ خونین حربه ای نابکار، دوازده هزار نفر از سربازان در رکاب امیرالمؤمنین را یک باره بر علیه حضرت می شوراند. تا جائی که خطر شهادت مولا بدست سربازانش حتمی میشود. و بناچار برای حفظ ریشه اسلام امام(ع) حرف سربازان سُست بنیان و بی اعتقادش را مبنی بر توقف جنگ اجرا میکند. برادران عزیز باید در سختترین و استثنائی ترین لحظات در آنجا که همهی قلبها متزلزل و ترسان است آنجا که بر همهیأس و نومیدی حاکم است.آنجا که مصاف با دشمن و اجرای فرمان خدا خون و جان میخواهد، همهی زندگی را تحت فرمان رهبر گذارده و از جان اطاعت نمود و این ویژگی ولایت و رهبریست. او پرچمدار و رهبر است و ما صرفاً مطیع و فرمانبر. بنابر چیزی جز اطاعت نیست. او را پیروی محکم و پابرجا باشیم که اگر نه خدا کواه است و آگاه که اگر امام معصوم را هم درک میکردیم اینگونه بودیم و حالمان معلوم. فکری به حالخود کرده و موضع خویش را کاملاً روشن نمائیم. که درراهی غیر از اطاعت بی چون و چرای از رهبر و ولّی فقیه قدم نهادن یقیناً تزلزل و نشانه ی نقص بزرگ اسلام فرد است. از سر وجان اطاعتش کنید و چون یاران امام حسین(ع) که در بی نظیر ترین شرایط عاشقانه و پر شور در رکاب امام شمشیر زدند و شهادت را با عشق کامل به زنده ماندن امام(ع) پذیرا شدند. بر پیروی از این راه و پرچم که اینک در دست توانا و بازوان نیرومند یگانه مرد عالم اسلام و نماینده ی قطعی امام زمان(ع) امام امت، خمینی بزرگ است، سبقت بگیرید. از خدا بخواهیدتوفیقمان دهد در رکابش تا سر حدّ جان فداکاری کنیم که در غیر این اعتقاد قلبی و عملی، گفتن یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم در پیشگاه امام حسین(ع) دروغی بیش نیست. شیعه بودن یکراه دارد و آن در ایزمان مطیع فرمان امام خمینی بودن است«خدایا به خون اباعبدالله(ع) تا ظهور امام عصر(ع) نگهدارش باش.»- 29/1/64 – حمید کیانی
«یکی از یاد داشتهای معلّم شهید حمید کیانی درباره ی درس حوزه ی علمیه و جنگ» بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه31/1/64 خدایا امروز اولّین روزیست که بیاری خودت و به خواست حضرتت تصمیم خود را مبنی بر شروع درس حوزه به اجرا در میآورم. خدایا تو را به صاحب شریعت اسلام حضرت محمد(ص) قسمت میدهم در این راه هدایت و رستگاریم را محقق فرمائی. خدایا به حق خودت سوگند نیّتم را در این راه خالص گردان و شیطان را خودت از من دور گردان. خدایا مباد روزی که چون قبل از این، زندگیم درراهای بیهوده صرف گردد و روزگارم چراگاه شیطان شود. خدایا به سر بریده ی اباعبدالله(ع) و اسارت فرزندان پیامبر اکرم(ص) به قلب شکسته ی فاطمه ی زهرا (س) توفیقم بخشی تا زندگی کوتاهم را فقط صرف کسب رضای تو سازم و هر سختی و آسانی را هر مقطع و برنامه ای را به امید رضایت حضرتت بر جان بخرم. خدایا مباد در رسم از یاد تو ببرد و انگیزه ام آلوده نشود. خدایا در هر زمان از عمر کوتاهم سوگندت میدهم مرا بخودم وانگذاری و همیشه درراهی که تو میخواهی، درراهی که رضای تو . خشنودی مولایم امام عصر سلام الله علیه است رهنمون شوی. خدایا تو را به همهی شهدای اسلام توفیقم بخشی که هر وقت ضرورت است و نیاز، در جبهههای جنگ با دشمنان اسلام فعّالتر از همیشه شرکت کنم و نهایتاً تو را به ناله های جانکاه حضرت زهرای مرضیه (س) شهادت درراهت را نصیبم سازی. خدایا توفیقم بخشی تا یا در جبهه باشم و همگام با عاشقانت من نیز با قلبی پر عشق و شور رزمنده باشم و یا هنگامی که در جبهه نیستم طالب علمی کوشا. جنگ درراه خداوند از صافیهای بینظیری است که مردم را و نیز مسلمین را از یکدیگر به نیکی تمیز میدهد. در جنگ است که میزان ایمان و اعتقاد مسلمین معلوم میگردد میزان ایثار و ازخودگذشتگی ها نسبت به همدیگر، میزان محبّت و عشق به همدیگر، میزان خصم و کینه از دشمن و همهی اینها که نشانِ مسلمان بودن است، در جنگ پدیدار میگردد. و در جنگ طولانیِ امّتِ مسلمانِ ما نیز چه نیک همه چیز هویدا گشت. چه خوب توانِ رزمی، اعتقاد، عشق و شور ملّت ما روشن شد و همه به تک تک نیز هم چنین. آری میدانهای نبرد زیبا ترین صحنه ی به ظهور در آوردن «همهی ارزشهای متعالی انسان» حمید کیانی
«یکی از خاطرات فرمانده شهید حمید کیانی در مورد مانور تمرینی آزادی قدس»
بسم الله الرحمن الرحیم. چند روز بود که بر اوج تبلیغات هیجان انگیز و تحریک کننده ی جمهوری اسلامی بطور پی درپی افزوده میشد. از یکسو جریان مانور تمرینی آزادی قدس در اکثریّت شهرهای کشورمورخه ی 22 بهمن ماه سال 1362 که شب هنگام پس از چندین ماه تبلیغات و اعلام سرانجام با پیام مهم ریاست جمهوری آقای خامنه ای و با فرمان برادر محسن رضائی فرماندهی عملیات تمرینی آزادی قدس آغاز شد. شب بود پس از اجرای کامل مانور در منطقه ی شهیون دزفول و برگشتن نیروها ناگهان صدای مهیب سه موشک که دزفول عزیز را هدف قرار داده بود بگوش رسید. این عمل جنایتکارانه ی صدام پس از چندین روز تهدید پی در پی که نتیجه ی آن، شهر به شکل بی سابقه ای خلوت شده بود صورت میگرفت.آری در آن روزها ورود به شهر همانند ورود به کربلای خونین شهر در ابتدای جنگ بود. خلاصه ساعت 5/4 سه موشک و ساعت 11 صبح همان روز 22 بهمن ماه دو موشک دیگر به دزفول پرتاب گردید. دولت جمهوری اسلامی پس از تهدیدات چند روز قبل رادیو صدام اعلام کرده بود که مقابله به مثل خواهد نمود لذا پس از اجرای جنایت جناب ریاست جمهوری اسلامی ایران فرمان کوبیدن سه شهر بصره، خانقین و مندلی را پس از چهار سال تحمل سنگین ترین تهاجمات جنون آمیز، پس از چهار سال بارش موشک و توپ در وقت و بی وقت بر مردم بی پناه و داغدار و مظلوم، آری پس از چهار سال صبر اعلام گردید. و در ساعت 7 روز 24 بهمن این سه شهر بشدّت توسط رزمندگان اسلام کوبیده شد.وقوع این جریان موجهای عجیبی در جهان و حتّی در خود مردم مسلمان ایران بوجود آورد. خلاصه اینکه رژیم عراق بطور متناوب چند شهر ایران را مورد حمله قرار داد که عمل تاریخی و مؤثر مقابله به مثل صورت گرفت و در نتیجه اکثریّت شهر های عراق بخصوص سه شهر فوق الذکر تخلیه کرده و به چعار شهر مقدّس نجف، کربلا، کاظمین و سامرا که از طرف جمهوری اسلامی امن اعلام شده بود پناهنده گردیدند و این خود از مرجعت برای رژیم عراق که تا آن موقع حتّی برای اجرای مقررات بخاموشی در بصره ی کاملاَ نزدیک به خط مقدم اهمیتی نمیداد چقدر گران و سخت می باشد.همزمان با این حرکت مذبوحانه ی صدام که صددرصد به ضررش تمام شد اعلام اعزام نیروهای سراسری به جبههها در 17 بهمن نیز اعلام شده بود. سیل مردم به جبههها اسراء زیر می شد. بی سابقه ترین استقبال زمزمه ی عملیات نهائی و سرنوشت ساز از زبان دوست و دشمن در سطح گسترده ای شنیده می شد. همه جا سخن از عملیات آینده بود، امام هم اشاره ای به شرکت بیشتر جوانها به جبههها و پیگیری جدّی و کارساز مسئله جنگ فرمودند.آقای خامنه ای در پیامی حماسه ساز از فرماندهی سپاه خواست تا تمام نیرو های طرح لبیک را جهت شرکت در جبههها و اجرای عملیات گسیل دارد. همزمان با اجرای مانور آزادی قدس در بیش از 90 نتقطه در سطح کشور لشکر همدان متشکل از نیروهای طرح لبیک یا خمینی مانور خویش را در یکی از مناطق غرب کشور مشرف به سدّ در بندیخان عراق انجام داده و بطور کامل بر این سدّ که هفتاد درصد برق عراق را تأمین میکند مسلّط شدند. آری نیروها در سطح منطقه ی غرب و جنوب آماده میشدند ناگهان شیب پنجشبه- شب شهادت یگانه الگوی زن حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا(س) عملیات والفجر 5 با رمز یازهرا در منطقه ی عملیاتی حد فاصل بین مهران و دهلران در خاک عراق آغاز شد پس از یکهفته عملیات والفجر 6 در دو منطقه ی مقابل چزّابه و العماره آغاز شد و پیروزیهای چشمگیری بدست آمد.آری در این موقع، در هنگامه ای که نیروهای گردان بلال در قرارگاه لشکر ولی عصر (عج) نزدیک به پاسگاه زید بودیم خبر شروع عملیات والفجر 6 را شنیدیم. بله ما هم آماده ی شروع عملیاتی گسترده در همان شب بودیم. بله سر انجام پس از چهار سال انتظار و خون دل خوردن، پس از چهار سال بر فرزندان یتیم شهداء و مادران و پدران داغدار نظاره کردن و دندان برجگر گذاشتن، پس از چهار سال تحمل غربت فرزندان، پس از چهار سال تنها زیستن آشنایان به تنهائی در طول جبهههای جنگ، پس از چهار سال حماسه آفرینی واعجاب در جبههها، پس چهار سال رویاروئی با استکبار، پس از چهار سال چشیدن طعم معاصره ی اقتصادی، پس از چهار سال دزفول و شوش و اهواز و آبادان و هویزه و خرمشهر و……….در زیر بار ستم و تجاوز استقامت کردن، آری پس از چهار سال انتظار سرانجام هنگامه شروع عملیات سرنوشت ساز نهائی فرا میرسد. شب هنگام در میان سرمای شدید عملیاتی گسترده در طول زیادی از محورهای جنوب در استانهای بصره و العماره ی عراق با رمز مقدّس یا رسول الله(ص) و با نام عملیات ویژه ی خبیر آغاز گردید. والسلام/ حمید کیانی
«یکی از خاطرات سردار رشید اسلام برادر حمید کیانی در مورد عملیات بدر»
بسم الله الرحمن الرحیم
«« سرگذشت خواندنی و زیبای قبل و حین عملیات بدر»»
زیباترین لحظات زندگی هر مسلمان و شاید پر ارزشترین روزهای هر عمر کوتاه انسان مسلمان روزهائی است که در جنگ سپری میشود و خدای بزرگ را لشکر که بی ارزشان درگاهش را توفیق شرکت در جنگ داد و نیز توانی و شوقی تا در نبرد خونین اسلام و الحاد در خطه ی خونین جنوب کشور اسلامی ایران حضور یابیم. و اینک پس از حدود پنج سال جنگ خونین خاطره ای مینگارم بسیار تاریخی و در یاد ماندنی از زندگی خودم. خاطره ای از یک مأموریت که به عملیات افتخار آفرین بدرد در اواخر اسفند ماه 63 منجر گردید. در تاریخ 10/10/63 طی مراسم اعزام نیرو به همراهی همه برادران رزمنده در میان بدرقه ی پر هیجان مردم و با سخنرانی آیۀ الله قاضی و نیز مراسم نوحه خوانی و سینه زنی از مسجد جامع به محل پادگان شهید مصطفی خمینی و از آنجا پس از آمار گیری مختصر در یکشب به پشت پادگان کرخه منتقل شدیم. در چادرهای پشت پادگان پس از اسقرار و بارش دو شب باران شدید از درّه ها به بالای تپه ها منتقل شده و در روی تپه های سر دو نمناک، اردوگاه گردان را مستقر کردیم. گردان تا مدّتی تکمیل نبود و بدین دلیل یکدوره کلاسهای بهداری-تخریب- ش.م رو نیز سلاحهای نیمه سنگین بطور سریع و نامنظم طی گردید. پشت پادگان یادآور همهی برنامه های این دوره است. هوای بسیار سرد وباد همیشگی، اجرای مراسم سینه زنی در اکثر شبها، ملاقاتهای گروهای مختلف از جمله دبیران آموزش و پرورش و نیز خانوادهی شهداء و رزمندگان و……….در نوبتهای مختلف. هوا شدیداً سرد بود و یکی دو نوبت با دو باران شدید باعث آبگرفتگی چادر ها و احیاناً از جا کنون برخی گردید. نماز جماعت گردان در سه وقت با شرکت آکثریت قریب به اتفّاق برادران نمایانگر روح بلند رزمندگان اسلام بود. پس از گذشت چند روز گروهی از معاونین فرماندهان را جهت آموزش به مدت حدوداً 10 روز از اردوگاه انتقال دادند. گروها بتدیج تکمیل میشد و پس از چند روز دیگر گروه زیادی از برادران گردان را برای آموزش شنا به تهران اعزام کردند که 12 سال روز طول کشید در این مدت اردوگاه بسیار خلوت و آرام بود. و در نزدیکی اتمام دهه ی پر افتخار فجر گروههای اعزامی به اردوگاه مراجعت کردند. لشکر در فرصت کوتاهی جهت شرکت در مراسم رژه 22 بهمن گردانها را آماده کرد. و در 22 بهمن گردانهای بلال و عمّار به همراه همهی واحد های لشکر و دیکران در شهید آباد رژه رفتند پس از گذشت 2 روز از مراسم رژه گردان جهت تغییر محل آموزش (پشت سد تنظیمی) آماده گشته و منتقل گردید. در این مرحله از آموزش که 25 روز طول کشید نوع آموزش و نحوه ی آن ( آموزش آبی- خاکی) با هر قبل از آن فرق میکرد. در این مرحله ی آموزش پاروزنی، بلمرانی، حرکت در باتلاق، تیراندازی در آب شنا کردن با لباس مردی و تخریبهای مختلف در آب در حدّ زیادی صورت گرفت بطوریکه نیروها در طی این مدّت بطور فزایند. ای یادگرفتند ودر مانور های مختلف روزانه و شبانه میزان یادگیری خویش را به نمایش گذاردند. در این آموزش برادران در صبح زود یا عصر غلیرغم هوای سرد در آب سرد رودخانه ی دزفول با لباس حدود 300 متر عرض آب را شنا میکردند. همه سروکار با آب بود و سرما و طوبت و به لطف خدا هیچ کس آنطور که انتظار میرفت مریض نشد. 25روز آموزش سخت الگوی تمام عیاری از مقاومت و خودساختگی نیروها، تمرینات در نهایت سختی در هوای سرد بهمن ماه شنا در آبهای سرد دزفول، فشردگی برنامه ها، تغویض همیشهی لباسها، و خدا را لشکر که هیچ کس اعتراض نکرد. همه خوشحال و راضی از اینکه انشاءالله رضای خدا در این است.یکروز آرپی جی زنها و تیربارچی ها برای تمرین تیراندازی در بلم در حال حرکت؛ کمکها به پشت سد گتوند برده شدند که تیراندازی نمونه ی آنها نمایشی از قدرت رزمی و آمادگی کامل نیروهای اسلام بود. پس از 2 هفته که از آموزش پشت سد میگذشت عدّه ای از برادران گردان جهت آموزش غوّاصی اتخاب و بنا شد برای مدّت بسیار کوتاهی بدلیل نزدیکی عملیات اعزام شده و سریع برگردند.بعدازظهر روز 5/12/63 با اتوبوس به همراهی جمعی دیگر از برادران گردان جعفر طّیار و نیز تخریب لشکر که جمعاً 30 نفر میشویم به مقصد رشت- پادگان دریائی سیّدالّشهداء حرکت کردیم. و از آن تاریخ تا 14 اسفند در رشت بوده و در روز 15/12 مجدداً به لشکر مراجعت کردیم. آموزش غوّاصی در سردترین ایّام منطقه ی شمال در میان شدیدترین یخ بندان و بارش برف بی سابقه در چند سال اخیر و بعضاً در مرداب کنار دریا صورت گرفت.مسؤلین پادگان که معروف بود به خانه ی قطبی بسیار بچههای زحمتکش و خوبی از سپاه بودند. برادر حاج محمود قلی پور معاون و اصغر شکرالهی مسئول غوّاصی بود. برخورد آنها بسیار نیک و سازنده بود ولی علیرغم همهی اینها از اوّلین لحظات ورود دل بچهها برای برگشتن شور میزد. ازحرفهای مسئؤلین پادگان این بود که آموزش دو هفته است. و بما گفته بودند باید زود برگردید.که بحمدالله این اضطراب و نگرانی شدید بعد از تماس با لشکر رفع گردید درطول مدّت آموزش غوّاصی با قدری برادران لشکر عای مختلف آشنا شدیم و مراسم سینه زنی بچههای دزفول دو سه نوبت محیط پادگان را مخصوصاً در آخرین شب دگرگون کرد. پس از سپری شدن این مدّت پیام فوری لشکر ها بمنظور برگشتن نیروها رسید و ماناچار آموزش را ناتمام رها کرده و باشور و شوق برای برگشتن به جنوب آماده شدیم. (توضیحات مفصل این دوره در یکی دیگر از خاطرات شهید آمده) 15/12/63 صبح به اردوگاه پشت سدّ رسیدیم. گردان جهت رفتن به منطقه ی عملیات کاملاً آماده شده بود بعد ازظهر همانروز یکی از گروهانها(مالک) حرکت کرد و بقیه ی گروهان حدود ساعت 2 نیمه شب حرکت کرده و صبح رادر منطقه ی جدید توقف کردند. ضمناَ دقایقی قبل از حرکت انفجار هشت موشک دزفول را لرزاند. 16/12/63 در منطقه ی عملیات، برادران با استقرار کامل آماده ی دستور حرکت به خط نشستند. جبهه میعادگاه شهدای در رکاب پیغمبر اکرم(ص)، شدای عاشورای اباعبدالله(ع)، جبهه نمایش آرمان والای پیامبر و علی و هر شهید پاکباز راه خدا، فضای جبهه روح بخشِ هر خسته دل، بی توان، آرام بخش هر قلب دردناک و پر التهاب، مرهم جراحتهای عمیق که سالهاست بر جوارح هر مسلمانِ خود شناخته ی دردمندی سوزش آوراست، جبههها مظهر تمام نمای شرافت و بزرگواری و عزّت، ایمان و مردانگی، صحنه ی نمایش هر چه فضیلت است و کرامت، جبههها آرزوی دل پاکترین و ارزشمند ترین انسان جبههها صافی بی نظیر روحها و روانهای آلوده و ناصاف، جبههها روشنی بخش بر تاریک قلبهای انسان غرق در خوشیها و لذّات جبهه، آنجا که خاک گلگونش را زیباست از جان و دل بوئیدن و برجای پای رزم آوران و جنگجویان، و بر قتلگاه عزیزان بوسه ی عشق زدن. جبهه آنجا که هر گوشه و کنارش آغشته به خون است آنجا که ترکشهای سرد، گونی عای خاک، باروتهای سوخته ی مخلوط در خاک، لاشه های تانک، پوکه های خالی، تجهیزات بی صاحب، اجساد بی نام و نشان . بالاخره جای جایش و همه چیزش بازگوی ماجرای حماسه و ایثارو رزم فرزندان اسلام است. اینک گام به گام به جبههها نزدیک میشویم. جبهههای عشق و امید و ایثار. جبهههائی که کلاس درس است .درسی از حماسه ی جاودان عاشورا، درسی از پیکار خونین بَدر، اُحُد، خندق، صفین،………. درسی از شهادت امام حسین(ع) درسی از ایستادگی و مقاومت عباس، درسی از صبر و بردباری زینب، آری جبهه ای که کلاس درس است.درسی از حسین گونه در راستهای مکتب اسلام جان باختن و بر رضای خدا راضی شدن. از روز 16/12 الی 20/12 در محل اردوگاه جدید گردان برادران در رده های مختلف روی کالک منطقه ی توجیه گشته و قبل از همه در تاریخ 18/12 گروهان قائم بعد از قرائت پیام برادر محسن رضائی خطاب به واحد های خط شکن توسط آقای رئوفی بطرف جزایر مجنون حرکت کردند. دو روز بعد در تاریخ 20/12 بقیه ی گردان آماده ی حرکت شدند.صبح زود همهی وسائل از چادرها جمع آوری شده و برادران همگی با تمام تجهیزات بخط شده و برای آخرین بار سخنان برادر سیّد جمشید معاون گردان را استماع کردند. مراسم خداحافظی هر رزمنده ای از عمیقترین و با ارزشترین لحظات و حوادثی است که اتفّاق می افتد. خدایا فرزندان مزور بوم اسلامی ایران اینگونه نظاره گر آخرین لحظات و روز های زندگی خویشند و آنچنان عاشقانه از وداع میکنند.خدایا به سوزهای دل و ناله ها،به قطره های گرم اشک که از دیدگان پر امید پیکار گرانت سرازیر است، خذایا به قلبهای گرفته و اندوهگین سربازان اسلام، خدایا به عظمت لحظه ی وداع رزمندگان، خدایا به غربت پاسداران حریم قرآن سوگندت میدهم. قلبهای محزون و دیدگان پر از اشک آنها را با نیل به پیروزی نهائی طراوت و نشانه عطا فرما.برادران پس از توجیه روی کالک منطقه توسط گردان با هم وداع میکردند، آخرین دیدار ها، صحنه ی عجیبی بود.همه گریه میکردند، گردان خط شکن بودو همه با امید شهادت با یکدیگر وداع میکردند. فیلم برادران و عکاسها از ویژه ترین صحنه های دوستی و همدلی دو مسلمان پاکباخته، از صحنه عای در آغوش کشیدن و بی پرده برغم آینده که باید از هم جدا شوند گریه کردن و اشک ریختن، فیلم و عکس میگرفتنند. در آخرین احظات حرکت امام جمعه ی رشت آمد و برای بچهها دعا کرد. هرکس در گوشه ای برادری را در آغوش گرفته بود. ماشینها جهت حرکت به سمت جزیره ی شمالی مجنون به ستون ایستاده و حرکت کردند.امروز روزی است که در فردای آن باید نتیجه ی یکسال زحمت کشیدن و تدارک عملیات، حاصل یکسال تلاش و تلاطم به ظهور درآید. فردا روزیست که باید بیرق حیثیت اسلام و شرافت قرآن بیش از پیش بر بام بلند جمهوری اسلامی به اهتزاز درآید. روزی که چشمهای منتظر مادران شهداء و مفقودین و اسراء ، روزی که قلب مبارک امام زمان و امام امّت در انتظار گشایش آینده، فردا روز نبرد سهمگین است تا چه سرنوشتی خدا اراده کند. قبل از ظهر به جزیره رسیدیم. از جزیره بوسیله ی پلهای شناور بطول سه کیلومتر از میان انبوه نی زار به طرف اسکله ی گردان حضرت موسی(سکانی لشکر) که تازه احداث شده بود حرکت کردیم.روز 20/12/63 یکروز قبل از شروع عملیات است. برادران شب 21/12 رادر نهایت سرما تا صبح زیر هوا گذارندند. پتوها ساعت چهار صبح رسید. سرمائی استثنائی همراه باخستگی مفرط برادران. نماز صبحی که برادران در روز 21/12 خواندند همراه با لرزه شدید و بی اختیار بواسطه ی تحمّل سرمائی طولانی شب قبل، نمازی در یاد ماندنی و کاملاً استثنائی بود. کم کم لحظه ها و ساعتها پشت سر گذاشته میشد و لحظه ی موعود نزدیک میگشت. روز 21/12 روزی که در شب آن می باید ورقی تاریخی از تاریخ خونرنگ کشور اسلامی ایران برگ خورد. شب عملیات بدر. خدایا به همهی قلبهای شکسته، خدایا به قلب شکسته ی فاطمه ی زهرا(س)، به دل شکسته ی حسین ابن علی(ع)، زینب کبری(س)، خدایا به مظلومیّت ائمه اطهار، به همهی مقربین درگاهت، خدایا به دریای موّاج از خون بندگان مسلمانت، خدایا به پیکر های چاک چاک شهیدان، به بدنهای متروک در بیابان عزیزان اسلام، به ناله های جانسوز مادران شهداء، به آه دل زینب، خدایا به همهی مقدّسات و ارزشها، به غربت پاسداران و سربازان اسلام، به عطش جانسوز جگر مجتبی(ع)، به گریه ی شبهای یتیمان بی پناه، به فغان و سوز بیوه زنان دردمند و تنها، به غم دردناک اُسراء، به عصمت زهرا، خدایا به قلب مبارک امام زمان، خدایا به حق خودت سوگندت میدهیم به انجام تکلیفمان، به جلب رضای حضرتت و به پیروزی در نبرد با شیاطین موفقمان بدار. خدایا شاهد جگر سوخته ها ودل شکسته ها توئی، خدایا گواه اینهمه مصیبت و اندوه توئی، خدایا تو دیده ای که فرماندهان و مسئولین ما سالهاست از جان و دل هرچه در توان دارند کوشیده اند، خدایا تو میدانی اینهمه شهید در چه راهی هدیه شده است.خدایا تو درد همه را عالمی. خودت دوا فرما. خدایا بر شادی دشمنان دژخیم اسلام رضل مباش. خدایا به لحظهای نشاط و عزّت آنها راضی مباش. خدایا به هر چه در درگاهت ارزشمند است قسمت میدهم به ما پستها و خوارهای پیشگاهت، به ما بی ارزشان و نالایقها توفیق ده تا در دراه یاری دین اسلام هرچه در توان داریم بکوشیم، خدایا دشمنان ما را کور و کر فرما، خدایا حیله هاشان را خنثی فرما، خدایا فردای امروز و در همیشهی تاریخ قلب مقدّس مولا امام زمان و امام خمینی را به پیروزی اسلام شادفرما،آمین یارب العالمین. اینها همه دعای همراه با اشک و آه رزمندگان بدرآفرین است قبل و در هنگام عملیات. 21/12/63- قبل ازظهر به برادران اطلاع داده شد که برای حرکت قریب الوقوع بسمت دشمن آماده باشند. بلم ها هم آماده بود. ظهر آنروز برادران نهار خورده و پس از نماز و نهار جلسه ای از سوی فرماندهی گردان برای برادران غوّاص که متشکّل از اطلاعات و تخریب لشکر و نیز گردان بلال بودند(جمعاً 30 نفر) برگذار گردیده و برای آخرین بار برادران روی ما نور عملیات ویژه توجیه گردیدند. برنامه از این قراربود: در ابتدای ستون گردان نیروهای غوّاص جهت زدن به خط، قبل از همهی گردان و پاکسازی نقطه ای هرچند کوتاه حرکت میکنند. طول مسیر آبراههای جَمَل و نینوا را بصورت ستونی می پیمایند و قبل از رسیدن به نقطه ی دید دشمن همهی گردان توقف نموده و نماز میخوانند و در این زمان که فاصله حدوداَ70ً متر با دشمن است نیروهای غوّاصی به ترتیب پیاده شده ودر آب برای مأموریتهای مشخص حرکت می کنند.شش نفر برای انهدام کمین که از این تعداد یکنفر اطلاعات بود- سه نفر برای خنثی کردن بشکه های فوگاز که یکنفر اطلاعات بود.شانزده نفر برای زدن به سیل بند دشمن که هشت نفر به سمت راست و هشت نفر به سمت چپ سیل بندحرکت میکنند و نیز قبل از شانزده نفر برادران تخریب برای بُریدن سیم های خاردار و برادران تأمین برای تأمین بعد، ونیز هدایت همهی گردانهای عقب بوسیله ی چراغ دستی ضد آب قرمز(3نفر). برنامه این بود که قبل از ساعت11 حتماً باید خط درگیر شود. در پایان جلسهی آخر برادر صفویان با ذکر مصیبتهای حضرت زهرا برادران را به گریه و زاری زیاد واداشت. حدوداً ساعت4 بعدازظهر درحالیکه تمامی برادران در بلمها تقسیم شده بودندو جیره ی جنگی را نیز گرفته بودند پیام مخصوص برادر محسن رضائی که در تاریخ 20/12 نوشته شده بود برای گردانهای خط شکن خوانده شد. سپس بلمها به ترتیب و همانطور که باید بخط می زدند حرکت کرند.گروهان قائم- فتح- مالک و قبل از اینها فرماندهی گردان- سمت راست سیل بند- سمت چپ سیل بند- کمین و بشکه های فوگاز حرکت کردند. در ابتدای آبراه جَمَل فرماندهی دلاور لشکر ولی عصر برادر رئوفی به همراهی آقای عابدی و چند تن دیگر ایستاده و با برادران گردان خداحافظی می کردند. صحنه ای بسیلر تکان دهنده که مرا به گریه ی شدید و بلند واداشته بود.برادر رئوفی با برادر خضریان فرماندهی گردان خداحافظی توأم با گریه ی شدید و سپس آقای عابدی، و بلمها با نرمی پارو زده و در انبوه گریه و زاری و دعای بی پروا و بی پرده برادران در آبراه جمل حرکت کردند. وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ . آیه ای که به پیشنهاد آقای عابدی زیر لبها زمزمه می شد.حرکت در اولین لحظات با اندوه و سوز زیاد و فقط با توکّل و پناه برخدا آغاز شد. هیچ کس انتظار شکستن خط مستحکم دشمن را نداشت. چه غوّاصها و چه بقیه ی برادران. همه فقط به این امید حرکت کردندکه شاید جای پایی بر خط بوجود آید تا بقیه ی گردانها شاید توانائی و رود در منطقه ی دشمن را داشته باشند. در حین حرکت در آبراه جَمَل چندین بار هواپیماهای دشمن از بالای سر برادران که بشکل ستونی در بلمها حرکت میکردند گذشتند ولی فضل خدا بود که توانائی هر گونه کار مؤثر را از آنها گرفت. آبراه جَمَل که آبراه نسبتاً وسیعی بود(در حدود 4-3 متر کمتر یا احیاناً بیشتر) کم کم پشت سر گذاشته میشد. پس از حدوداً بیشتر از 2 ساعت پارو زدن در جَمَل آبراه نینوا در پیش گرفته شد. نینوا نامی آشنا و جگر سوز. نامی مرکب از یک پیغام و یک نوای همیشه.یاد آور حماسه ی خونبار شهادت اباعبدالله و یاران در بدترین شرایط.یادآور جریان پر از جنایت و نجاوز یزید این معاویه و اینک آبراهی بیش نیست، آبراهی چون هر آبراهی دیگر در هور، اما اینجا ادامه ی خط خونین نینوای حسین ابن علی (ع) است. اینجا را نیز باید نینوا از دو جهت چون هم ادامه ی خط نینوای حسین(ع) و هم راه رسیدن به آن. پس با مُسمّی است. اینک که حدوداً سه ماه بیشتر از آنروز فراموش نشدنی و تاریخی میگذرد. درحالیکه خاطره ی جاویدش رامینویسم همهی وجودم را چنان عشق آکنده است که توان ادامه ی خاطره را ندارم. ابتدا چندی حاشیه که نه اصل مطلب را باید گفت و آنگاه ماجرا را نوشت. لحظاتی آن چنان که انسان مسلمان شاید آخرین لحظات زندگی خود را بتصوّر خویش میگذارند بسیار پر ارزش و انسانساز است. انسانی که شاید در طول زندگی اش در هر صحنه ای فقط به منافع خود فکر کرده است. فقط این را مدّ نظر داشته که چطور راحت باشم.چطور خوش زندگی کنم.چطور به آرزو هایم برسم.چگونه مردم را راضی کنم.چگونه خود را در دیدگان مردم خوب و آراسته بنمایانم- چگونه ظاهرم را زیبا کنم، کجا تفریح کنم- چه غذائی بخورم و از این قبیل مواهب دنیا که بی خداست.آری انسانی که همّ و غمش بر این مقوله بوده است(من که چنین ام)، انسانی که شاید در طول زندگی حتّی یک بار هم بطور اساسی به مرگ نیاندیشیده و یا حتّی مرگ را باور نداشته است، انسانی که شاید در طول زندگی هیچگاه بر گناهان بی حد و حصرش خویش را به محاکمه و سؤال نکشیده است، انسانی که در آن لحظه اگر هم مرگ را انتظار نکشیده و به امید برگشتن به صحته ی نبرد نزدیک میشود، باز هم قدر مسلم آنست که در سختترین و حساسترین لحظات زندگی بسر میبرد.آری چنین انسانی در چنان لحظاتی چسان است.استثنائی است آن لحظات و باید ارزشش زنده بماند.هم پارو میزدیم و هم گام به گام به جولانگاه باطل، به خاکریز دشمن تا دندان مسلح نزدیک میشویم. در هر پاروئی هزاران فکر و اندیشه، صدای امواج کوتاه بوجود آمده از حرکت پاروها هزاران سخن و پند در درون داشت. وزش باد که صدای پیوسته ی حرکت نی ها را در گستره ی همهی مور به همراه می آورد راز ها داشت و پیام های زیاد. چشمان اشک آلود و اندوهبار برادران، چشمانمعصومی که حداقل از چندتن قبل فقط گریه را همراهی کرده و دعا را با اشک طراوت داده بودند.آری آن چشمها گویای همه چیز بود، همه چیز گویای همهی اسلام ، مظلومیّت اسلام از صدر تا کنون، گویای شهادتها، ایثار ها، از همه چیز دست شُستنها، گویای تنهائی امام حسین در عاشورا، گویایی تنهائی امیر الؤمنین در بین یاران، آری گویای همهی درد ها، شکنجه ها آرزوها،گویایی رازهای در دل برادران، گویایی همه چیز بود.هر چیز، را به نحوی بیان میکرد و از جهتی لحظاتی بس دردناک و عمیق، هر چه بیشتر بر آن لحظات وارسی شود بیشتر به عمق جریان پی برده میشود.آری برلدران در آن لحظاتی که هر چه بیشتر به آغاز عملیات، به حلول غروب و خدا، هرچه بیشتر به لحظه عروج شهدای عزیز نزدیک میشوند.چهره هائی برافروخته تر ، معصومانه ترمصمّم تر و عاشق تر پیدا میکردند. اینک آماده ی حرکت بر پهنای نینوایند، آبراهی که در انتهای آن بناست به یاری خدا نبردی سهمگین را بیاغازند، آبراهی که شاهد آخرین دقایق زندگانی مردان خدائی است که زندگی کوتاه خویش را در جنگ فی سبیل الله(مقدّتسترین تکلیف اسللامی) خاتمه میدهند.نینوا آبراهی خونین و در یاد ها جاودان. یادآور همهی شکوه و جلال و سرخی بَدر، یادآور چهره های درخشان انصار خدا، شهدائی که در آن لحظات حرکت فقط عشق و صفا و صداقت از آنها متبلور بود.آری کاری خواهند بود.و نی های نینوا حتماً در پیشگاه خداوند گواهی داد که ما و ذرّات ما شاهد اخلاص و توکّل رزمندگان پاکباخته ی شهید بودیم که از دعایشان نمایان بود.خدایا ما شاهد بودیم که اینان فقط تورا در یاد داشتند و در سرهای آنچنانی در آب، در تنهائب و بیکسی، درآستانه ی آغاز درگیری با دشمن غرق در سلاح فقط و فقط یاد تو بود که برقلبهاشان طمئنینه و آرامش غرور آورده بود.گواهیمان را پذیرا باش . و این گواهی نه تنها از نی های نینوا که از همهی هور،از همهی جنوب و غرب کشور، از کوهها،سنگر ها ، آبها ، تفنگها ، فشنگها و همه چیز جبههها در قیامت کبری شنیده میشود.که خدایا قبولشان فرما. خدایا شهدای اینها ثبات کردند که بر تداوام راست تا اهداء جان ایستاده و بر این مقاومت افتخار میکنند.و این واقعیت که شهادت و ایثار درراه خدا منتهای ابراز عشق و وفاداری و خلوص است. بر پیشگاه با عظمت مقتدر حکیم.و شهادت براستیکه گواه عملی اعتقاد راسخ و استوار به یگانگی خدا و حقانیّت آئین خداست. اینهمه فوز بر شهیدانمان مبارک و از جانب خدای وهاب و کریم بر ما بندگان، بر من بی ارزش و نالایق ارزانی باد. آمین یا رب العالمین.- حمید کیانی