مشخصات شهید
نام : عبدالحمید بادروج
نام پدر : موسی
سال تولد : 1335
تاریخ شهادت9-6-1366
سن: 31
وضعیت شهادت : برائت از مشرکین
محل شهادت : مکه مکرمه
رسته : پاسدار
محل دفن : شهید آباد دزفول
خاطره شهید بادروج
خودم دیدم که شرطه ها دورش جمع شده بودند و او را محاصره کردند و از دو طرف بر او حمله می کردند و او هر بار حمله آنها را خنثی می کرد.
برای دستگیر کردن او چند حلقه از شرطه ها دور او را احاطه کرده بودند و شهید بادروج که که یکه و تنها بود و درگیری هم نزدیک شرطه خانه بود با فریاد #الله_اکبر حمله می کرد و حلقه محاصره را شکسته و بیرون می آمد ؛ اما آنها دوباره او را محاصره کرده و از بالا و اطراف با میله آهنی بر سر شهید بادروج می زدند و سپس همگی با هم به او حمله کرده و در حالی که بدنش سیاه و کبود و فرقش شکافته و تمام خونش رفته بود ، او را گرفتند و عقب یک خودرو ارتشی انداختند و درب را روی انگشتانش بستند که انگشتان دستش شکست.
سپس او را بردند و دیگر خبری از او نشد تا اینکه بعد از چند روز دولت سعودی عکس شهدا را به درب بیمارستان چسباند که در بین آنها عکس ایشان نیز دیده می شد.
جانشین ستاد لشکر ۷ حضرت ولی عصر عج
شهادت: مکه مکرمه ۱۳۶۶/۵/۹
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام آن كه همه چيز را آفريد و همه چيز در دست اوست
امروز غروب است روز يكشنبه 20/11/64 وصيتنامه اي را كه در بدر نوشته بودم مي خواهم تجديد كنم چه تصادفي سال گذشته 20/12/63 بود كه نوشتم و امروز 20/11/64 انگار ديروز بوده است باز هم در غروب آنروز در شناور روي اسكله آبروحمل و امروز در سنگر قرارگاه در كنار اروند همه اينها خواهد گذشت زمانها و مكانها و تنها يك چيز براي انسان مي ماند و آن هم عمل نيك مي باشد كه فقط اين است كه ذخيره مي شود و پس اندازي است براي آخرت و ديگر هيچ چيز در اين دنيا غير از عمل خير نيست كه به درد آخرت بخورد. امروز بعدازظهر با برادر عابدي در رابطه با مطلبي صحبت مي كردم قبل از صحبت فكر كردم در رابطه با آن مطلب وسواسي به خرج مي دهم ولي وقتي مطرح كرد مطمئن شدم كه درست عمل كردم و آن اين است مدتي است كه اين حالت به من دست داده است كه هيچ اراده و عملي را از خود نمي دانم همه چيز را خواست خداوند مي دانم هر چيزي كه در زندگي ام پيش مي آيد چه مسئله بزرگي و چه كوچكي همه را در دايره عدالت پروردگار مي بينم در رابطه با مسائلي كه پيش مي آيد و در آن دخيل نيستم ابداً ناراحت نمي شوم و در آن شك نمي كنم همه چيز را به خواست مولايم مي دانم آن است كه اين بنده حقير را آفريده و همه چيز را خود مي داند و او است كه خير اين بنده را مي خواهد و اين را كاملاً يقين دارم: الهي لا تكلني الا نفسي طرفه عيني ابداً
خدا را شاهد مي گيرم كه آروزيم اين بوده و است كه مولايم , پروردگارم اين بنده ضعيف – ذليل – ناچيز و فقير را به خودش وا نگذارد و اميدم به اين است كه هميشه مرا در نظر داشته باشد.
با عرض معذرت نتوانستم تكميل و بازنويسي نمايم. 3/10/65







